Black Cigarette p18
_ساعت ۸:۳۰*ملاقات جیمین با ورونیکا*_
ورونیکا از پله ها بالا رفت. صدای در بلند شد و جیمین متوجه حضور یک نفر شد.
"سلام." Veronica
جیمین جواب سلامش را نداد.
"خب کارتو بگو." Jimin
پوزخندی بر لبانش نقش بست.
" انگار برای روبه رو شدن با واقعیت خیلی مشتاقی، مستر پارک!"Veronica
ابرو های جیمین بالا رفت.
" ببخشید؟!"Jimin
ورونیکا در چشمان پسرک خیره شد و ادامه داد:
"امروز...این سال، این روز، این ساعت و این دقیقه رو به یاد بسپار."Veronica
جیمین سرش رو تکان داد.
" عایشش..منظورت از این حرفا چیه؟" Jimin
"امروز همه چیز روشن میشه."Veronica
درسته، امروز همه چیز رنگ دیگه ای می گرفت. صد البت اگر ورونیکا زبون باز می کرد و حقیقت آشکار می شد.
«حقیقتی تلخ...
امروز حقیقت روی خودش را نشان می داد.»
«اگر چه بود پنهان در تاریکی؛
و سیاهیِ که امروز هاله سپید بر رویش می افتاد.»
"خب از کجا شروع کنم؟!" Veronica
"از اونجایی بگو که سر و کلت تو این بیمارستان باز پیدا شد."Jimin
"باشه. خب من اینجام برای اینکه...
فقط برای گفتن واقعیت اینجام، برای آزار و اذیتت اینجا نیستم."Veronica
ورونیکا از پله ها بالا رفت. صدای در بلند شد و جیمین متوجه حضور یک نفر شد.
"سلام." Veronica
جیمین جواب سلامش را نداد.
"خب کارتو بگو." Jimin
پوزخندی بر لبانش نقش بست.
" انگار برای روبه رو شدن با واقعیت خیلی مشتاقی، مستر پارک!"Veronica
ابرو های جیمین بالا رفت.
" ببخشید؟!"Jimin
ورونیکا در چشمان پسرک خیره شد و ادامه داد:
"امروز...این سال، این روز، این ساعت و این دقیقه رو به یاد بسپار."Veronica
جیمین سرش رو تکان داد.
" عایشش..منظورت از این حرفا چیه؟" Jimin
"امروز همه چیز روشن میشه."Veronica
درسته، امروز همه چیز رنگ دیگه ای می گرفت. صد البت اگر ورونیکا زبون باز می کرد و حقیقت آشکار می شد.
«حقیقتی تلخ...
امروز حقیقت روی خودش را نشان می داد.»
«اگر چه بود پنهان در تاریکی؛
و سیاهیِ که امروز هاله سپید بر رویش می افتاد.»
"خب از کجا شروع کنم؟!" Veronica
"از اونجایی بگو که سر و کلت تو این بیمارستان باز پیدا شد."Jimin
"باشه. خب من اینجام برای اینکه...
فقط برای گفتن واقعیت اینجام، برای آزار و اذیتت اینجا نیستم."Veronica
۱۳.۵k
۰۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.