Funny & fierce 10
Funny & fierce
Part10
(ویو ا.ت)
منو به زور از توی ماشین بیرون اورد و گذاشتم روی کاناپه منم شروع کردم به غرغر کردن
+نمیخواممممم
اخه چرا من
مگه من چه گناهی کردم
چراااااا
خواهش میکنم یکاری بکن
تو هم که منو دوست نداری پس چرا یکاری نمیکنی
با اخرین جملم روشو برگردوند سمتم و باهام چشم تو چشم شد
یهو افتادم روی کاناپه و دیدم جیمین روم خیمه زده
+چکار داری میکنی بلند شو
_میخوام جواب سوالتو بدم
+چ.. چه سوالی
_گفتی چرا یکاری نمیکنم الان میخوام بکنم
+چ.. چی.. چیکار؟
_یادته اون روز پیش دوستت در گوشت بهت چی گفتم!؟
+ا.. اره
_خوبه.دیگه نمیتونم خودمو کنترل کنم و میخوام تنبیهت کنم
خیلی ترسیده بودم یعنی چش شده یعنی میخواد واقعا.....
یهو داشت سرشو میاورد جلو تا لبشو بزاره رو لبام که صدای در اومد
از روم بلند شد و یه نفس به خاطر ازادی کشیدم
_فکر نکن همینجا تموم میشه بالاخره برات....
دوباره صدای در اومد برای همین حرفش قطع شد
_لعنتی.کیههههه
خیلی عصبانی به سمت در عمارت رفت
تا درو باز کرد خشکش زد
(ویو جیمین)
با عصبانیت رفتم سمت در
در رو باز کردم و دیدم اون داهیون هست
(علامت داهیون∆)
_تو اینجا چیکار میکنی
∆سلام جیمین یا بهتره بگم دوست پسرم
_دهنتو ببند و هرچه سریع تر از اینجا برو
+دو.. ست... پسر؟
_ا.ت یه لحظه صبر کن بعدا بهت توضیح میدم
(ویو ا.ت)
وقتی شنیدم اون دختره به جیمین گفت دوست پسر نمیدونستم بخندم یا گریه کنم
از یه طرف یه حس بدی به این قضیه داشتم و از اون دختره متنفر بودم
از یه طرف دیگم فکر میکردم فرشته ی نجاتم هست و میتونه منو از این ازدواج اجباری خلاص کنه
∆اون دختره کیه
_به تو ربطی ند....
+من لی ا.ت هستم
∆اووو ا.ت چه اسم قشنگی
_بهت گفتم گمشووو(با داد)
∆باشه چرا داد میزنی هروقت کارم اینجا تموم شد میرم
+جیمین میشه ایشون رو معرفی کنی
_ا.ت گفتم بعدا
∆چرا بعدا؟
سلام ا.ت من کیم داهیون هستم دوست.....
#فیک #جیمین #bts
Part10
(ویو ا.ت)
منو به زور از توی ماشین بیرون اورد و گذاشتم روی کاناپه منم شروع کردم به غرغر کردن
+نمیخواممممم
اخه چرا من
مگه من چه گناهی کردم
چراااااا
خواهش میکنم یکاری بکن
تو هم که منو دوست نداری پس چرا یکاری نمیکنی
با اخرین جملم روشو برگردوند سمتم و باهام چشم تو چشم شد
یهو افتادم روی کاناپه و دیدم جیمین روم خیمه زده
+چکار داری میکنی بلند شو
_میخوام جواب سوالتو بدم
+چ.. چه سوالی
_گفتی چرا یکاری نمیکنم الان میخوام بکنم
+چ.. چی.. چیکار؟
_یادته اون روز پیش دوستت در گوشت بهت چی گفتم!؟
+ا.. اره
_خوبه.دیگه نمیتونم خودمو کنترل کنم و میخوام تنبیهت کنم
خیلی ترسیده بودم یعنی چش شده یعنی میخواد واقعا.....
یهو داشت سرشو میاورد جلو تا لبشو بزاره رو لبام که صدای در اومد
از روم بلند شد و یه نفس به خاطر ازادی کشیدم
_فکر نکن همینجا تموم میشه بالاخره برات....
دوباره صدای در اومد برای همین حرفش قطع شد
_لعنتی.کیههههه
خیلی عصبانی به سمت در عمارت رفت
تا درو باز کرد خشکش زد
(ویو جیمین)
با عصبانیت رفتم سمت در
در رو باز کردم و دیدم اون داهیون هست
(علامت داهیون∆)
_تو اینجا چیکار میکنی
∆سلام جیمین یا بهتره بگم دوست پسرم
_دهنتو ببند و هرچه سریع تر از اینجا برو
+دو.. ست... پسر؟
_ا.ت یه لحظه صبر کن بعدا بهت توضیح میدم
(ویو ا.ت)
وقتی شنیدم اون دختره به جیمین گفت دوست پسر نمیدونستم بخندم یا گریه کنم
از یه طرف یه حس بدی به این قضیه داشتم و از اون دختره متنفر بودم
از یه طرف دیگم فکر میکردم فرشته ی نجاتم هست و میتونه منو از این ازدواج اجباری خلاص کنه
∆اون دختره کیه
_به تو ربطی ند....
+من لی ا.ت هستم
∆اووو ا.ت چه اسم قشنگی
_بهت گفتم گمشووو(با داد)
∆باشه چرا داد میزنی هروقت کارم اینجا تموم شد میرم
+جیمین میشه ایشون رو معرفی کنی
_ا.ت گفتم بعدا
∆چرا بعدا؟
سلام ا.ت من کیم داهیون هستم دوست.....
#فیک #جیمین #bts
۳۲.۳k
۰۷ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.