پارت ۱۱ 🌚
همینجوری بغلش بودم
که دختره با دو اومد سمتمون
که بیهوش شدم
سرم خیلی درد میکرد
ولی نوازش دست یکی رو سرم آرومم میکرد
چشمامو آروم باز کردم
با دو تا چشم تیله ای روبرو شدم
کوک: ا.ت ......
چشمامو بستم و هیچی نگفتم
کوک:......... دوست دارم
آروم پیشونیم و بو..سید و بلند شد
ودف
چی شد
چشمامو با شدت باز کردم و روی تخت نشستم
که درد بدی تو سرم پیچید
کوک اومد سمتم و منو خوابوند رو تخت
کوک: هی آروم باشششش چتهه
ا.ت: هی میشه اینقدر رمانتیک بازی در نیاریییی
کوک: ( خندیدن)
ا.ت: عه چه خرگوش بامزه ای هستیییی
کوک: من بامزه نیستم خرگوشم نیستم
ا.ت: خرگوشششش کیوتتتتت
کوک: هعی یکم استراحت کن
کوک از اتاق رفت
حوصلم سر رفته بود از تخت بلند شدم و از اتاق اومدم بیرون
هرچقدر گشتم کوک نبود
که زنگ در و زدن
هوممممم کیههه بازززز
خدمتکار اومد و در و باز کرد
که جیمین با سرعت وارد پزیرایی شد
ا.ت: جیمینننننن
زود پریدم بغلش
جیمین: ا.ت حالت خوبه؟!نگرانت شدمممم
ا.ت: جیمین از کجا پیدام کردی ؟!
جیمین: یکی کمکمون کرد حالا زود بیا بریم
لحظه ای وایسادم
یعنی برم یا بمونم
اگه برم و کوک بیاد و ببینه من نیستم چی؟!
ولی.....
جیمین: ا.ت تو که فکر نمیکنی بخوای بمونی؟! تو داری با بزرگترین مافیا که هیچ رحمی نداره زیر یه سقف زندگی میکنییییی ا.ت لطفا بیا بریم
چشمام و بستم و نفس عمیقی کشیدم و دنبال جیمین از خونه زدم بیرون که خدمتکار جلومون رو گرفت
خدمتکار: خانم اجازه ندارید برید
جیمین هوفی کشید و اسلحش رو از جیبش در آورد
جیمین چرا اسلحه داره!!!
جیمین: برو اونوررر( داد)
خدمتکار از ترس رفت اونور و ما از خونه زدیم بیرون
ماشینی جلومون وایساد
جیمین: ا.ت سوار شو زود باش
در ماشین رو باز کردم که.......
یه چیز جالب :
در خماری بمانید:]
#فیک
شرط پارت بعدی:
۲۳ لایک
که دختره با دو اومد سمتمون
که بیهوش شدم
سرم خیلی درد میکرد
ولی نوازش دست یکی رو سرم آرومم میکرد
چشمامو آروم باز کردم
با دو تا چشم تیله ای روبرو شدم
کوک: ا.ت ......
چشمامو بستم و هیچی نگفتم
کوک:......... دوست دارم
آروم پیشونیم و بو..سید و بلند شد
ودف
چی شد
چشمامو با شدت باز کردم و روی تخت نشستم
که درد بدی تو سرم پیچید
کوک اومد سمتم و منو خوابوند رو تخت
کوک: هی آروم باشششش چتهه
ا.ت: هی میشه اینقدر رمانتیک بازی در نیاریییی
کوک: ( خندیدن)
ا.ت: عه چه خرگوش بامزه ای هستیییی
کوک: من بامزه نیستم خرگوشم نیستم
ا.ت: خرگوشششش کیوتتتتت
کوک: هعی یکم استراحت کن
کوک از اتاق رفت
حوصلم سر رفته بود از تخت بلند شدم و از اتاق اومدم بیرون
هرچقدر گشتم کوک نبود
که زنگ در و زدن
هوممممم کیههه بازززز
خدمتکار اومد و در و باز کرد
که جیمین با سرعت وارد پزیرایی شد
ا.ت: جیمینننننن
زود پریدم بغلش
جیمین: ا.ت حالت خوبه؟!نگرانت شدمممم
ا.ت: جیمین از کجا پیدام کردی ؟!
جیمین: یکی کمکمون کرد حالا زود بیا بریم
لحظه ای وایسادم
یعنی برم یا بمونم
اگه برم و کوک بیاد و ببینه من نیستم چی؟!
ولی.....
جیمین: ا.ت تو که فکر نمیکنی بخوای بمونی؟! تو داری با بزرگترین مافیا که هیچ رحمی نداره زیر یه سقف زندگی میکنییییی ا.ت لطفا بیا بریم
چشمام و بستم و نفس عمیقی کشیدم و دنبال جیمین از خونه زدم بیرون که خدمتکار جلومون رو گرفت
خدمتکار: خانم اجازه ندارید برید
جیمین هوفی کشید و اسلحش رو از جیبش در آورد
جیمین چرا اسلحه داره!!!
جیمین: برو اونوررر( داد)
خدمتکار از ترس رفت اونور و ما از خونه زدیم بیرون
ماشینی جلومون وایساد
جیمین: ا.ت سوار شو زود باش
در ماشین رو باز کردم که.......
یه چیز جالب :
در خماری بمانید:]
#فیک
شرط پارت بعدی:
۲۳ لایک
۱۵.۰k
۲۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.