روایت | بچه های مَردم
#روایت | بچههای مَردم
🍃🍃سالروز_شهادت
🍃🍃مجید بربری...
🔷تصویر وسط
خیلی علیه السلام نبود.
دوتا قهوه خونه داشت پایین شهر تهران، همیشه چاقو به کمرش بود، سرش درد میکرد برای دعوا و بزن بزن، چند جای بدنش هم خالکوبی زده بود...
اما دو تا چیز داشت یکی نون حلال خورده بود و یکی دیگه هم خط قرمز نگه میداشت برای خودش🚫
🔹تصویر سمت چپ
رفیقش میگفت: شنیده بودیم پیاده روی اربعین خیلی بخور بخوره ما هم با مجید و بچهها یه ماشین شدیم و راه افتادیم بریم کربلا، فقط به فکر خوردن و خوابیدن بودیم.
شوخی شوخی وقتی به خودمون اومدیم دیدیم ظهر اربعین وسط بین الحرمین هستیم.
اصن بلد نبودیم زیارت رفتن چه جوریه.
مجید رو کرد به گنبد امام حسین (ع) گفت:« یه کاری کن آدم بشم»
مامانش میگفت: از کربلا که برگشت یه جور دیگه شده بود از خونه که میرفت بیرون به باباش میگفتم این بچه چش شده؟!
سر و وضعش و رفتارش کلا تغییر کرده بود.
🔹تصویر سمت راست
از یکی از مشتریهاش تو قهوه خونه شنیده بود معرکه سوریه و داعش رو، افتاد پی اینکه بره سوریه، به هرکی میگفت اول کلی مسخرهاش میکردن، اما دیدم جدی جدی انگار میخواد بره، ما هم مانعش نشدیم،
با اینکه تک پسرها را اعزام نمیکردن اما هرجور بود رفت سوریه.
به رفیقش یه شب تو سوریه گفته بود از خالکوبی هام خجالت میکشم! میخوام پاکشون کنم.
۲۱ دی ۹۴ وقتی تو سوریه شهید میشه داعش پیکرش رو از درخت آویزون میکنن و آتیش میزنن و استخوانهاشم خاکستر میشه!
مجید آدم شد و شهید شد تمام خالکوبیهاشم پاک شد...💫
هیئت جوانان بنی هاشم (ع)
🍃🍃سالروز_شهادت
🍃🍃مجید بربری...
🔷تصویر وسط
خیلی علیه السلام نبود.
دوتا قهوه خونه داشت پایین شهر تهران، همیشه چاقو به کمرش بود، سرش درد میکرد برای دعوا و بزن بزن، چند جای بدنش هم خالکوبی زده بود...
اما دو تا چیز داشت یکی نون حلال خورده بود و یکی دیگه هم خط قرمز نگه میداشت برای خودش🚫
🔹تصویر سمت چپ
رفیقش میگفت: شنیده بودیم پیاده روی اربعین خیلی بخور بخوره ما هم با مجید و بچهها یه ماشین شدیم و راه افتادیم بریم کربلا، فقط به فکر خوردن و خوابیدن بودیم.
شوخی شوخی وقتی به خودمون اومدیم دیدیم ظهر اربعین وسط بین الحرمین هستیم.
اصن بلد نبودیم زیارت رفتن چه جوریه.
مجید رو کرد به گنبد امام حسین (ع) گفت:« یه کاری کن آدم بشم»
مامانش میگفت: از کربلا که برگشت یه جور دیگه شده بود از خونه که میرفت بیرون به باباش میگفتم این بچه چش شده؟!
سر و وضعش و رفتارش کلا تغییر کرده بود.
🔹تصویر سمت راست
از یکی از مشتریهاش تو قهوه خونه شنیده بود معرکه سوریه و داعش رو، افتاد پی اینکه بره سوریه، به هرکی میگفت اول کلی مسخرهاش میکردن، اما دیدم جدی جدی انگار میخواد بره، ما هم مانعش نشدیم،
با اینکه تک پسرها را اعزام نمیکردن اما هرجور بود رفت سوریه.
به رفیقش یه شب تو سوریه گفته بود از خالکوبی هام خجالت میکشم! میخوام پاکشون کنم.
۲۱ دی ۹۴ وقتی تو سوریه شهید میشه داعش پیکرش رو از درخت آویزون میکنن و آتیش میزنن و استخوانهاشم خاکستر میشه!
مجید آدم شد و شهید شد تمام خالکوبیهاشم پاک شد...💫
هیئت جوانان بنی هاشم (ع)
۳.۶k
۲۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.