فیک کوک
𝕸𝖞 𝖒𝖆𝖋𝖎𝖆⁵
برگشت و به ما پشت کرد و به اون پسر کراشی که جلومون بود نگاه کرد و گفت:
خانم جئون: پسر عزیزم! جونگکوک! تمام این مدت حواسم بهت بود! این مراسم دوتا دختر خوششانس داره! یکی رو پسر بزرگم برد، این یکی رو پسر کوچیکم انتخاب میکنه!
پسر کوچیکش که هیچ واکنشی نداشت خیلی جدی گفت:
جونگکوک: هه!....جیمین هیونگ تا ۳۰ سی سالگیش صب کرد. پ نظرت چیه بزاری منم ۵ سال دیگه صب کنم همسنِ الان هیونگ که شدم به زور زنم بدید؟ انتخاب من اینه! هیچکدوم!
خانم جئون: خیله خب! آروم باش. پس یه دوست و همراه برای رز عزیزمون از بین بقیشو انتخاب کن.
جونگکوک: قراره کلفت اون بشن بعد من باید انتخاب کنم؟(پوکر)
خانم جئون: نشنیدم؟
جونگکوک کلافه آهی کشید و آروم ریلکس بهمون نگاه انداخت و بعد هم چشماشو ریز کرد. نگاهش بین دختری که بقل من وایساده بود، و بقلی اون بود. هیجان داشتن. ولی نمیدونستن انتخاب کدومشونه.
کنار لباس هر کدوممون اسمامون نوشته شده بود.
جونگکوک: لی ا/ت.
چشمام گرد شد. نمیدونم چطوری داشتم نگاهش میکردم که یه لبخند محوی بهم زد.
خانم جئون به من نگاهی با لبخند انداخت و رو به رز گفت:
خ/ج: نظرت چیه رز عزیزم؟
رز: من مشکلی با ایشون ندارم. بهنظرم دختر خوب و خوشگلی میان.
لحن رز خیلی مهربونانه به نظر میومد. امیدوارم راجبش اشتباه نکنم. رفتم و کنار رزی ایستادم.
نفس راحتی کشیدم. پس قرار نیست که خیلی بدبخت بشم.
حس کردم عصبانیت پدر یکمی خوابید و این حس خوبی داشت....
بقیه دخترا داشتن فشار میخوردن و یا انگار داشت اشکشون درمیومد.
پارت بعدی:
۲۰ لایک
۲۵ کامنت🍭
برگشت و به ما پشت کرد و به اون پسر کراشی که جلومون بود نگاه کرد و گفت:
خانم جئون: پسر عزیزم! جونگکوک! تمام این مدت حواسم بهت بود! این مراسم دوتا دختر خوششانس داره! یکی رو پسر بزرگم برد، این یکی رو پسر کوچیکم انتخاب میکنه!
پسر کوچیکش که هیچ واکنشی نداشت خیلی جدی گفت:
جونگکوک: هه!....جیمین هیونگ تا ۳۰ سی سالگیش صب کرد. پ نظرت چیه بزاری منم ۵ سال دیگه صب کنم همسنِ الان هیونگ که شدم به زور زنم بدید؟ انتخاب من اینه! هیچکدوم!
خانم جئون: خیله خب! آروم باش. پس یه دوست و همراه برای رز عزیزمون از بین بقیشو انتخاب کن.
جونگکوک: قراره کلفت اون بشن بعد من باید انتخاب کنم؟(پوکر)
خانم جئون: نشنیدم؟
جونگکوک کلافه آهی کشید و آروم ریلکس بهمون نگاه انداخت و بعد هم چشماشو ریز کرد. نگاهش بین دختری که بقل من وایساده بود، و بقلی اون بود. هیجان داشتن. ولی نمیدونستن انتخاب کدومشونه.
کنار لباس هر کدوممون اسمامون نوشته شده بود.
جونگکوک: لی ا/ت.
چشمام گرد شد. نمیدونم چطوری داشتم نگاهش میکردم که یه لبخند محوی بهم زد.
خانم جئون به من نگاهی با لبخند انداخت و رو به رز گفت:
خ/ج: نظرت چیه رز عزیزم؟
رز: من مشکلی با ایشون ندارم. بهنظرم دختر خوب و خوشگلی میان.
لحن رز خیلی مهربونانه به نظر میومد. امیدوارم راجبش اشتباه نکنم. رفتم و کنار رزی ایستادم.
نفس راحتی کشیدم. پس قرار نیست که خیلی بدبخت بشم.
حس کردم عصبانیت پدر یکمی خوابید و این حس خوبی داشت....
بقیه دخترا داشتن فشار میخوردن و یا انگار داشت اشکشون درمیومد.
پارت بعدی:
۲۰ لایک
۲۵ کامنت🍭
۱۱.۰k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.