my sweet baby P6
+ سر زمین کار میکنم ولی میشه موهامو نگه دارم؟؟؟
_ چی؟؟؟؟
+من واقعا متاسفم ارباب ولی نمیتونم از موهام بگذرم....
_ قرار نیست موهاتو کوتاه کنم....
_ قرار هم نیست سر زمین کار کنی
چشماش گرد شد و ترکیبی شادی و تعجب توش موج میزد
+ ولی ارباب......
_ چیزی نگو..... برو دوش بگیر برات حوله و لباس میزارم
_ کارت که تموم شد برو پایین
میخواستم بیرون برم که هوسوک تعظیمی بهم کرد
به جونگ کوک گفتم براش لباس و حوله ببره و رفتم تو آشپزخونه
برای خودم قهوه ای دم کردم و قبل از اینکه جرعه اولشو بخورم زنگ در صدا داد
جونگ کوک برای باز کردن در رفت و بعد از دو سه دقیقه صدای داد و دعوا اومد
رفتم بیرون ببینم چه خبره
یه اقایی بچه به بغل اومده بود جلو در و میخواست بچه رو بندازه گردنمون
بعد از کلی حرف فهمیدم بچه برادرمه
نمیتونستم کاری کنم پس اوردمش تو خونه
گذاشتمش رو میز ناهار خوری و رفتم تا به جونگ کوک بگم برای این بچه و هوسوکم خرید کنه
وقتی برگشتم رو میز نشستم و به اون کوچولو نگاه کردم
شاید یک سالش بود
با نمک بود
داشتم بهش نگاه میکردم که فکر کردم الان باید چیزی بگم
_ سلام... من عموتم
با چشاش بهم زل زد و بعد زد زیر گریه
عین دیوونه ها گریه میکرد و جیغ میزد
هوسوک با ترس از اتاق اومد بیرون و پله ها رو دوتا یکی اومد پایین و بچه رو بغلش کرد
به محض اینکه رفت تو بغل هوسوک آروم شد
با عشق به هوسوکم نگاه میکردم و تو زیباییش غرق شده بودم که متوجه حضورم شد
مثل بچه هایی که گلدون مامانشون رو شکوندن و باهاش چشم تو چشم شدت چشماشو به هم فشار داد و تعظیم کوتاهی کرد
+ م...من واقعا متاسفم.... ب...برای این کوچولو من فقط....نگران شدم
سری تکون دادم
_ چیزی میخوری؟؟؟
سرشو به نشونه منفی تکون داد
+ ممنونم... گرسنه نیستم
( لاولیا ^ @ ^ علامت نی نی کوچولوعه )
@ من... گشنه
هوسوک صورت بچه که تا الان رو سرش رود رو مقابل صورتش گرفت و گفت
+ چی شده عشقم؟؟؟ گشنته؟؟؟
_ نمیشد به من بگی عشقم (زمزمه)
+ چیزی گفتید ارباب؟؟؟؟
_ نه .... الان زنگ میزنم آجوما بیاد
_ اونم بزار پایین کمرت درد میگره
+ راستی اسمش چیه؟؟؟
_ کسی که اوردش گفت اسم نداره
+ چییییی؟؟؟؟؟؟
_ بهش میگفتن مین کوچولو
+ ولی باید اسم داشته باشه ..... طفلی گناه داره
_ هوم پس براس اسم انخاب کن
+ چییی!!!!!! من؟؟؟؟؟
_ آره... زودباش
+ نمیدونم شاید..... سانا یا جونگ می یا .....
_ ولش کن همون سانا خوبه
چشمی گفت و سانا رو با دستاش بالا برد که صدای خنده هاشو تو خونه اکو میکرد
«دو هفته بعد»
.........................
پس از غیبت کبری سلامممممم
هیچی فقط اسلاید دو و سه سانا خانومه
_ چی؟؟؟؟
+من واقعا متاسفم ارباب ولی نمیتونم از موهام بگذرم....
_ قرار نیست موهاتو کوتاه کنم....
_ قرار هم نیست سر زمین کار کنی
چشماش گرد شد و ترکیبی شادی و تعجب توش موج میزد
+ ولی ارباب......
_ چیزی نگو..... برو دوش بگیر برات حوله و لباس میزارم
_ کارت که تموم شد برو پایین
میخواستم بیرون برم که هوسوک تعظیمی بهم کرد
به جونگ کوک گفتم براش لباس و حوله ببره و رفتم تو آشپزخونه
برای خودم قهوه ای دم کردم و قبل از اینکه جرعه اولشو بخورم زنگ در صدا داد
جونگ کوک برای باز کردن در رفت و بعد از دو سه دقیقه صدای داد و دعوا اومد
رفتم بیرون ببینم چه خبره
یه اقایی بچه به بغل اومده بود جلو در و میخواست بچه رو بندازه گردنمون
بعد از کلی حرف فهمیدم بچه برادرمه
نمیتونستم کاری کنم پس اوردمش تو خونه
گذاشتمش رو میز ناهار خوری و رفتم تا به جونگ کوک بگم برای این بچه و هوسوکم خرید کنه
وقتی برگشتم رو میز نشستم و به اون کوچولو نگاه کردم
شاید یک سالش بود
با نمک بود
داشتم بهش نگاه میکردم که فکر کردم الان باید چیزی بگم
_ سلام... من عموتم
با چشاش بهم زل زد و بعد زد زیر گریه
عین دیوونه ها گریه میکرد و جیغ میزد
هوسوک با ترس از اتاق اومد بیرون و پله ها رو دوتا یکی اومد پایین و بچه رو بغلش کرد
به محض اینکه رفت تو بغل هوسوک آروم شد
با عشق به هوسوکم نگاه میکردم و تو زیباییش غرق شده بودم که متوجه حضورم شد
مثل بچه هایی که گلدون مامانشون رو شکوندن و باهاش چشم تو چشم شدت چشماشو به هم فشار داد و تعظیم کوتاهی کرد
+ م...من واقعا متاسفم.... ب...برای این کوچولو من فقط....نگران شدم
سری تکون دادم
_ چیزی میخوری؟؟؟
سرشو به نشونه منفی تکون داد
+ ممنونم... گرسنه نیستم
( لاولیا ^ @ ^ علامت نی نی کوچولوعه )
@ من... گشنه
هوسوک صورت بچه که تا الان رو سرش رود رو مقابل صورتش گرفت و گفت
+ چی شده عشقم؟؟؟ گشنته؟؟؟
_ نمیشد به من بگی عشقم (زمزمه)
+ چیزی گفتید ارباب؟؟؟؟
_ نه .... الان زنگ میزنم آجوما بیاد
_ اونم بزار پایین کمرت درد میگره
+ راستی اسمش چیه؟؟؟
_ کسی که اوردش گفت اسم نداره
+ چییییی؟؟؟؟؟؟
_ بهش میگفتن مین کوچولو
+ ولی باید اسم داشته باشه ..... طفلی گناه داره
_ هوم پس براس اسم انخاب کن
+ چییی!!!!!! من؟؟؟؟؟
_ آره... زودباش
+ نمیدونم شاید..... سانا یا جونگ می یا .....
_ ولش کن همون سانا خوبه
چشمی گفت و سانا رو با دستاش بالا برد که صدای خنده هاشو تو خونه اکو میکرد
«دو هفته بعد»
.........................
پس از غیبت کبری سلامممممم
هیچی فقط اسلاید دو و سه سانا خانومه
۱.۶k
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.