part ❹❻👩🦯🦭
برفی متوقف شده بود اما حالا در آغوش کسی فرو رفته بود که تهدیدش کرده بود اگه بیفته خودش با کامیون از روش رد میشه
بورام « غلط کردم
یونگی « اونکه صد در صد اما باید تنبیه بشی گربه ی لجباز
بورام « یونگی....
یونگی « بیا پایین ببینم
بورام « دست یونگی رو گرفتم و با کمکش پایین اومدم... آجوما جیهوپ و بقیه رو هم خبر کرده بود و با دیدن چهره حرصی جیهوپ پشت سر یونگی قایم شدم ...
جیهوپ « بورام تو یه دقیقه آروم بشینی بهت نمیگن بورام نه؟ اگه یونگی نیومده بود میخواستی چیکار کنی؟ ای خدا
بورام « هوسوکا الان که خوبم حرص نخور بیفتی رو دستمون باید جواب زنتم بدم
یونگی « *خنده
جیهوپ « *پوکر... یونگی داداش تربیت این بچه ناقص مونده خودت آدمش کن
یونگی « حتما... خب کجا بودیم؟
بورام « هوا چقدر خوبه
جیمین « قرار بود با کامیون از روش رد بشی
بورام « جیمینااااا
جیمین « یونگی پسر عمومه بورام... سوری
بورام « آهی کشیدم و اومدم وئول چشمام از تعجب گرد شد... وات اینا چین وئول؟؟؟
وئول « آهان اینا؟ آرایشگر... میخوام بزنی رو دست مدل ها
یونگی « وئول به نظرت اگه جیهوپ جای من بود میپذیرفت همسرش اونجوری جلوی اون همه چشم هیز بدرخشه؟
جیهوپ « مطمئنن اگه وئول جای بورام بود اجازه نمیدادم
بورام « یعنی الان اجازه میدی ؟؟؟ خائن من خواهرتم *زار زدن... تا زنش رو دید منو فراموش کرد .. فکرش رو میکردم
یونگی « *خنده... دیوونه
وئول « پس چیکار کنیم؟
یونگی « استایلش که با منه اما وئول تو خودت مکاپ آرتیستی پس خودت آماده اش کن... فقط قبلش من باهاش یه صحبت کوچیک دارم
بورام « وئول میخواد منو بخوره تروخدا نجاتم بده
وئول « نترس توی دهنش جا نمیشی...
جیهوپ « خب من و خانمم هم بریم برای شب آماده شیم
جیمین « فقط ما سینگل بدبختیم
کوک « جیمینا ناراحت نباش... ما همو داریم
نامجون « خب دارک شد.... پسرا بیاین بریم اتاق مهمان کارتون دارم
بورام « با رفتن بچه ها یونگی برگشت و نگاهم کرد.... یون یون
یونگی « نمیتونی خرم کنی بچه گربه... خب حالا خودت میای یا بزور بیارمت؟
بورام « گزینه دوم...
_قبل از اینکه به یونگی فرصت پردازش بده دوید و به سمت داخل عمارت رفت...
یونگی « آخرش که من تو رو میگیرم... اون موقع فقط کار رو برای خودت سختر کردی پیشی
بورام « •-• کوفتو پیشی... اینقدر پیشی پیشی کرده بود کوک و جیمین فکر میکردن یونگی حیوان خونگی گرفته... توی آشپزخونه زیر میز قایم شده بودم و قرار بود آجوما طبیعی رفتار کنه! با ورود یونگی بیشتر توی خودم جمع شدم و گوشام رو تیز کردم
یونگی « آجوما بورام اومده اینجا قایم شده؟
آجوما « نه آقا خانم اینجا نیست
_ یونگی سری تکون داد... آجوما با ایمان و اشاره بهش رسونده بود که بورام زیر میز قایم شده....
بورام « غلط کردم
یونگی « اونکه صد در صد اما باید تنبیه بشی گربه ی لجباز
بورام « یونگی....
یونگی « بیا پایین ببینم
بورام « دست یونگی رو گرفتم و با کمکش پایین اومدم... آجوما جیهوپ و بقیه رو هم خبر کرده بود و با دیدن چهره حرصی جیهوپ پشت سر یونگی قایم شدم ...
جیهوپ « بورام تو یه دقیقه آروم بشینی بهت نمیگن بورام نه؟ اگه یونگی نیومده بود میخواستی چیکار کنی؟ ای خدا
بورام « هوسوکا الان که خوبم حرص نخور بیفتی رو دستمون باید جواب زنتم بدم
یونگی « *خنده
جیهوپ « *پوکر... یونگی داداش تربیت این بچه ناقص مونده خودت آدمش کن
یونگی « حتما... خب کجا بودیم؟
بورام « هوا چقدر خوبه
جیمین « قرار بود با کامیون از روش رد بشی
بورام « جیمینااااا
جیمین « یونگی پسر عمومه بورام... سوری
بورام « آهی کشیدم و اومدم وئول چشمام از تعجب گرد شد... وات اینا چین وئول؟؟؟
وئول « آهان اینا؟ آرایشگر... میخوام بزنی رو دست مدل ها
یونگی « وئول به نظرت اگه جیهوپ جای من بود میپذیرفت همسرش اونجوری جلوی اون همه چشم هیز بدرخشه؟
جیهوپ « مطمئنن اگه وئول جای بورام بود اجازه نمیدادم
بورام « یعنی الان اجازه میدی ؟؟؟ خائن من خواهرتم *زار زدن... تا زنش رو دید منو فراموش کرد .. فکرش رو میکردم
یونگی « *خنده... دیوونه
وئول « پس چیکار کنیم؟
یونگی « استایلش که با منه اما وئول تو خودت مکاپ آرتیستی پس خودت آماده اش کن... فقط قبلش من باهاش یه صحبت کوچیک دارم
بورام « وئول میخواد منو بخوره تروخدا نجاتم بده
وئول « نترس توی دهنش جا نمیشی...
جیهوپ « خب من و خانمم هم بریم برای شب آماده شیم
جیمین « فقط ما سینگل بدبختیم
کوک « جیمینا ناراحت نباش... ما همو داریم
نامجون « خب دارک شد.... پسرا بیاین بریم اتاق مهمان کارتون دارم
بورام « با رفتن بچه ها یونگی برگشت و نگاهم کرد.... یون یون
یونگی « نمیتونی خرم کنی بچه گربه... خب حالا خودت میای یا بزور بیارمت؟
بورام « گزینه دوم...
_قبل از اینکه به یونگی فرصت پردازش بده دوید و به سمت داخل عمارت رفت...
یونگی « آخرش که من تو رو میگیرم... اون موقع فقط کار رو برای خودت سختر کردی پیشی
بورام « •-• کوفتو پیشی... اینقدر پیشی پیشی کرده بود کوک و جیمین فکر میکردن یونگی حیوان خونگی گرفته... توی آشپزخونه زیر میز قایم شده بودم و قرار بود آجوما طبیعی رفتار کنه! با ورود یونگی بیشتر توی خودم جمع شدم و گوشام رو تیز کردم
یونگی « آجوما بورام اومده اینجا قایم شده؟
آجوما « نه آقا خانم اینجا نیست
_ یونگی سری تکون داد... آجوما با ایمان و اشاره بهش رسونده بود که بورام زیر میز قایم شده....
۲۶۵.۱k
۲۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.