ز دستم بر نمیخیزد

ز دستـــم بــر نمی‌خیــــزد
کـه یک دم بی تـو بنشینم

بجـــز رویت نمی خواهـم
کـــه روی دیگـــری بینـــم

مــــن اول روز دانستـــــم
کــه با شیـــرین در افتادم

که‌چون فرهاد باید شست
دست از جـــان شیـــرینـم

بــرآی ای صبح مشتاقان
اگـــر نــزدیک روز آمــــد

که بگرفت این شب یلدا
ملال مـــاه و پـــروینـــم

#سعدی
دیدگاه ها (۵)

🍉 بیا ای دل کمی وارونه گردیم 🍉 برای هم بیا دیوونه گردیم 🍉 ...

صدای قدم های زمستان را میشنوید!و باز پاییز با همه خاطراتش در...

فرض بر این که میان من و تو هیچ نبودتو نباید شب یلدا به دل...

شام هجران تو تشریف به هر جا ببرددر پس و پیش هزاران شب یلدا ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط