پارت چهارم : قابل بخشیدن نیست گتو ....
× تو طول مسیر اومه خوابیده بود ..در ذهنش: گتو تو باید تاوان کاری که با منو اومه کردی رو پس بدی بیشتر از همه اومه تو میدونستی اومه چقدر به سوفیا وابسته بود اصلا تو خودت چجوری دلت اومد اون کار وحشتناک رو با سوفیا بکنی بی همه چیز ..
هیچ کدوم از اشک هایی که اومه ریخته رو بی جواب نمیزارم . اون منو تو رو خانواده خودش می دونست ولی تو نا امیدش کردی این قابل بخشیدن نیست گتو ....
× وقتی رسیدیم جوجوتسو اومه هنوز خوابیده بود .. بغلش کردم و بردمش داخل اتاق و روی تخت درازش کردم پالتوشو در آوردم با کفش هاشو پتو رو گزاشتم روش و رفتم روی صندلی اتاق نشستم تا اومه بیدار بشه .. که صدای تق تق در اتاق رو شنیدم
● اومه سنسه .. وای خاک بر سرم
■ چیشده ؟
● نرو داخل
■ چرا مگه اومه سنسه داخل نیست ؟
● چرا هست گوجو سنسه هم اونجاست
■ نکنه ..
● اره
■ خب دارن چیکار میکنن واضح تر توضیح بده
● اومه سنسه رو تخت خوابیده بود گوجو سنسه هم رو صندلی نشسته بود ..
■ همین؟
■ * باز کردن در اتاق *
■ گوجو سنسه شما اینجا چیکار میکنید ؟
× باید به شاگردم جواب پس بدم ابله ؟
■ نه
× پس تو چی میگی دوم اینکه آروم حرف بزن اومه خوابیده
■ سوال منم همینه اومه سنسه که خوابیده شما برای چی اینجایید
● چون می خواد دید بزنه
× ها ؟
& واقعا که گوجو همین بود شاگرد خوب تعلیم دادن ؟
# همتون از اتاق من گمشید بیرون اینجا مثلا اتاقه کاوان سرا نیست که هر کی دلش خواست مثل گاو وارد اگه هم خواستید مثل گاو وارد اتاق یکی شید اون اتاق گوجو هست نه اتاق من پس گمشید بیرون
× خب لیدی اند جنتلمن همگی گمشید بیرون
+ همه رفتن بیرون .. گوجو دو تا قهوه درست کرد اومه روی صندلی سر میز نشسته بود و داشت موبایلشو نگاه میکرد و باهاش ور میرفت
× بیا اومه * منظوری اینه که قهوه رو بگیر *
# اریگاتو ..
× بهتری ؟
# * لبخند اروم * اره بهترم بابت قهوه ممنون
+ دوستان حالا بریم سر گتو :
£ با شما هم میمیکو ناناکو
میمیکو : بله گتو ساما ؟
ناناکو : بله گتو ساما ؟
£ به همه افراد تیم بگید بیام باید فردا به جوجوتسو بریم و یه جنگ شیرین رو اعلام کنیم .. * لبخند ملیح و شیطانی *
میمیکو: عالیه
ناناکو : قراره خیلی خوش بگذره
+ *دوستان دقیقا مثل سینمایی جوجوتسو کایسن که با یه غاز پرنده گتو اومده بود که خبر رژه صد نفرين رو بده *
هیچ کدوم از اشک هایی که اومه ریخته رو بی جواب نمیزارم . اون منو تو رو خانواده خودش می دونست ولی تو نا امیدش کردی این قابل بخشیدن نیست گتو ....
× وقتی رسیدیم جوجوتسو اومه هنوز خوابیده بود .. بغلش کردم و بردمش داخل اتاق و روی تخت درازش کردم پالتوشو در آوردم با کفش هاشو پتو رو گزاشتم روش و رفتم روی صندلی اتاق نشستم تا اومه بیدار بشه .. که صدای تق تق در اتاق رو شنیدم
● اومه سنسه .. وای خاک بر سرم
■ چیشده ؟
● نرو داخل
■ چرا مگه اومه سنسه داخل نیست ؟
● چرا هست گوجو سنسه هم اونجاست
■ نکنه ..
● اره
■ خب دارن چیکار میکنن واضح تر توضیح بده
● اومه سنسه رو تخت خوابیده بود گوجو سنسه هم رو صندلی نشسته بود ..
■ همین؟
■ * باز کردن در اتاق *
■ گوجو سنسه شما اینجا چیکار میکنید ؟
× باید به شاگردم جواب پس بدم ابله ؟
■ نه
× پس تو چی میگی دوم اینکه آروم حرف بزن اومه خوابیده
■ سوال منم همینه اومه سنسه که خوابیده شما برای چی اینجایید
● چون می خواد دید بزنه
× ها ؟
& واقعا که گوجو همین بود شاگرد خوب تعلیم دادن ؟
# همتون از اتاق من گمشید بیرون اینجا مثلا اتاقه کاوان سرا نیست که هر کی دلش خواست مثل گاو وارد اگه هم خواستید مثل گاو وارد اتاق یکی شید اون اتاق گوجو هست نه اتاق من پس گمشید بیرون
× خب لیدی اند جنتلمن همگی گمشید بیرون
+ همه رفتن بیرون .. گوجو دو تا قهوه درست کرد اومه روی صندلی سر میز نشسته بود و داشت موبایلشو نگاه میکرد و باهاش ور میرفت
× بیا اومه * منظوری اینه که قهوه رو بگیر *
# اریگاتو ..
× بهتری ؟
# * لبخند اروم * اره بهترم بابت قهوه ممنون
+ دوستان حالا بریم سر گتو :
£ با شما هم میمیکو ناناکو
میمیکو : بله گتو ساما ؟
ناناکو : بله گتو ساما ؟
£ به همه افراد تیم بگید بیام باید فردا به جوجوتسو بریم و یه جنگ شیرین رو اعلام کنیم .. * لبخند ملیح و شیطانی *
میمیکو: عالیه
ناناکو : قراره خیلی خوش بگذره
+ *دوستان دقیقا مثل سینمایی جوجوتسو کایسن که با یه غاز پرنده گتو اومده بود که خبر رژه صد نفرين رو بده *
۲.۵k
۰۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.