فیک شوگا پارت ۱
خوب دوستان بریم که فیک شوگا ازدواج اجباری رو شروع کنیم
امروز عروسی خواهر کوچیکم بود و همه حاضر شده بودیم و به طرف تالار راه افتاده بودیم من چون ساغ دوش عروس بودم بالا جلو تراز همه من میرفتم پیش خواهرم وقتی به تالار رسیدم من رفتم پیش خواهر که دیدم داره صدای هق هق میاد بدوبدو رفتم طرف خواهرم که دیدم داره گریه .....
ا.ت = لیا حالت خوبه چرا داری گریه میکنی عزیزم امروز عروسیته
لیا = آبجی من نمیخوام ازدواج کنم من دوسش ندارم من یکی دیگه رو دوست دارم
ا.ت= چی میگی لیا اون خیلی خطر ناک ریئس یکی از بزرگترین شرکت های سئول اگه این ازدواج رو باهاش بهم بزنی میدونی چه بلای سر خانوادمون میاره
لیا = میدونم آبجی اما نمیشه من حاملم
زمانی که لیا این حرف رو زد خون تو تنم یخ زد
ا.ت= چی میگی لیا تت باید الان این موضوع رو بگی
لیا = معذرت میخوام آبجی ولی من نمیتونم ازدواج کنم من حاملم آلان هم کسی که دوسش دارم اون بیرون متنظرمه
ا.ت = لیا میدونی اگه بفهم حامله ی چیکار میکنه
دیگه نمیدونستم باید چیکارکنم که ی فکری به سر رسیدم ی برگشتم سمت لیا بهش گفتم
ا.ت = لیا میتونیم ی کاری کنیم تو لباس هاتو در بیار به من من بپوشم و تو از اون ور با دوست پسرت برو
لیا = اما آبجی جون این خیلی خطرناکه اگه بفهمن تویی کارت تمومه
ا.ت = تو کاری نداشته باش لباس هاتو در بیار لباس های منو بپوش
لیا لباس های عروسیش رو در آورد و من پوشیم بهش گفتم جواهراتشم بهم بده داد و ی آرایش خیلی ملایم رو صورتم انجام دارم و لیا هم بعداز خداحافظی ازش اون رفت و من هم طرف جایگاهی که قرار بود عروس بزگترین
رئیس کره مین یونگی بشم
سلام دوستان اینم فیک ازدواج اجباری بیشتر لایک کنید انرژی بگیرم بقیه هم بزارم 😇😇😇😚😊😊
امروز عروسی خواهر کوچیکم بود و همه حاضر شده بودیم و به طرف تالار راه افتاده بودیم من چون ساغ دوش عروس بودم بالا جلو تراز همه من میرفتم پیش خواهرم وقتی به تالار رسیدم من رفتم پیش خواهر که دیدم داره صدای هق هق میاد بدوبدو رفتم طرف خواهرم که دیدم داره گریه .....
ا.ت = لیا حالت خوبه چرا داری گریه میکنی عزیزم امروز عروسیته
لیا = آبجی من نمیخوام ازدواج کنم من دوسش ندارم من یکی دیگه رو دوست دارم
ا.ت= چی میگی لیا اون خیلی خطر ناک ریئس یکی از بزرگترین شرکت های سئول اگه این ازدواج رو باهاش بهم بزنی میدونی چه بلای سر خانوادمون میاره
لیا = میدونم آبجی اما نمیشه من حاملم
زمانی که لیا این حرف رو زد خون تو تنم یخ زد
ا.ت= چی میگی لیا تت باید الان این موضوع رو بگی
لیا = معذرت میخوام آبجی ولی من نمیتونم ازدواج کنم من حاملم آلان هم کسی که دوسش دارم اون بیرون متنظرمه
ا.ت = لیا میدونی اگه بفهم حامله ی چیکار میکنه
دیگه نمیدونستم باید چیکارکنم که ی فکری به سر رسیدم ی برگشتم سمت لیا بهش گفتم
ا.ت = لیا میتونیم ی کاری کنیم تو لباس هاتو در بیار به من من بپوشم و تو از اون ور با دوست پسرت برو
لیا = اما آبجی جون این خیلی خطرناکه اگه بفهمن تویی کارت تمومه
ا.ت = تو کاری نداشته باش لباس هاتو در بیار لباس های منو بپوش
لیا لباس های عروسیش رو در آورد و من پوشیم بهش گفتم جواهراتشم بهم بده داد و ی آرایش خیلی ملایم رو صورتم انجام دارم و لیا هم بعداز خداحافظی ازش اون رفت و من هم طرف جایگاهی که قرار بود عروس بزگترین
رئیس کره مین یونگی بشم
سلام دوستان اینم فیک ازدواج اجباری بیشتر لایک کنید انرژی بگیرم بقیه هم بزارم 😇😇😇😚😊😊
۳۷.۵k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.