پارت ۱۹
ته ویو
امروز میرم پیش ات برم نرم چیکار کنم باورم نمیشه اون واسه پول اینکار رو میکنه میرم
جلو در خونه بودم در زدن
ات:تهیونگ اینجا چیکار میکنی
ته:باید حرف بزنیم
ات:من باهات حرفی ندارم برو
ات داشت درو میبست ولی تهیونگ میاد داخل
ته:تو واسه پول اینکار رو نمیکنی حقیقت رو بهم بگو
ات:حقیقت همینه برو وای نه
پدر سئوجون اومد نباید تهیونگ رو ببینه چیکار کنم دست تهیونگ رو گرفتم و بزور بردمش تو اتاق
ات:قایم شوو تا من نگفتم بیرون نمیای
ته:اول بهم بگو
ات:ته لطفا
ته از اتاق میاد بیرون
ته:اول بهم بگو واسه پول اینکارو کردی واسه پول ولم کردی.
ات:نه ولی الان قایم شو تروخدا
ته:باشه
ات
چیکار کنم باید بهش همه چی رو بگم ولی اون اون قاتل رو به کاری کنم رفتم پایین
ات:سلام آقای لی
لی: دخترم ناراحت نباش هر طور شده شوهرت رو آزاد میکنم
ات: ناراحت نیستم
لی:چیشد یهو
ات:نمیدونم پلیسا اومدن و بردنش خواستم ببینمش ولی نمیزارن
لی:منم صبحی رفتم ولی نشد
ات
یه ساعت دارم با این مرتیکه چرت میگم نمیره چرا خوبم میدونه من دختر کسی ام که قاتلشه چطور میتونم تو چشمام نگاه کنه چطور
لی:دخترم من دیگه میرم
ات:هر طور میخواین
اون رفت منم رفتم تو اتاق تهیونگ رو تخت نشسته بود
ته:ات
ات:باید بری
ته:بهم بگو چرا ولم کردی
ات:چون میخواستم ثروت سئوجون رو بگیرم فهمیدی حالا برو
ته:این نیس ات من میشناسمت واسه پول این کارو نمیکنی
ته ات رو بغل میکنه و میگه عشقم لطفا راستش رو بگو اشک های ات شروع به اومدن میکنه
ات:.............
امروز میرم پیش ات برم نرم چیکار کنم باورم نمیشه اون واسه پول اینکار رو میکنه میرم
جلو در خونه بودم در زدن
ات:تهیونگ اینجا چیکار میکنی
ته:باید حرف بزنیم
ات:من باهات حرفی ندارم برو
ات داشت درو میبست ولی تهیونگ میاد داخل
ته:تو واسه پول اینکار رو نمیکنی حقیقت رو بهم بگو
ات:حقیقت همینه برو وای نه
پدر سئوجون اومد نباید تهیونگ رو ببینه چیکار کنم دست تهیونگ رو گرفتم و بزور بردمش تو اتاق
ات:قایم شوو تا من نگفتم بیرون نمیای
ته:اول بهم بگو
ات:ته لطفا
ته از اتاق میاد بیرون
ته:اول بهم بگو واسه پول اینکارو کردی واسه پول ولم کردی.
ات:نه ولی الان قایم شو تروخدا
ته:باشه
ات
چیکار کنم باید بهش همه چی رو بگم ولی اون اون قاتل رو به کاری کنم رفتم پایین
ات:سلام آقای لی
لی: دخترم ناراحت نباش هر طور شده شوهرت رو آزاد میکنم
ات: ناراحت نیستم
لی:چیشد یهو
ات:نمیدونم پلیسا اومدن و بردنش خواستم ببینمش ولی نمیزارن
لی:منم صبحی رفتم ولی نشد
ات
یه ساعت دارم با این مرتیکه چرت میگم نمیره چرا خوبم میدونه من دختر کسی ام که قاتلشه چطور میتونم تو چشمام نگاه کنه چطور
لی:دخترم من دیگه میرم
ات:هر طور میخواین
اون رفت منم رفتم تو اتاق تهیونگ رو تخت نشسته بود
ته:ات
ات:باید بری
ته:بهم بگو چرا ولم کردی
ات:چون میخواستم ثروت سئوجون رو بگیرم فهمیدی حالا برو
ته:این نیس ات من میشناسمت واسه پول این کارو نمیکنی
ته ات رو بغل میکنه و میگه عشقم لطفا راستش رو بگو اشک های ات شروع به اومدن میکنه
ات:.............
۱۰.۸k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.