𝐒𝐡𝐮𝐠𝐚
𝐒𝐡𝐮𝐠𝐚
بلوبری: داشتی صبحونه میخوردی،اونم تنهایی چون شوگا از خستگی زیاد بخاطر دیشب خوابیده بود*خاک تو سر منحرفت*
دیشب باهم دیگه بودین شهربازی و انقدر بازی کرده بودین خسته شده بودین.
داشتی صبحونه میخوردی که دیدی از پشت پنجره داره گوله های بزرگ سفید میریزه پایین
𝐚.𝐭:واهای چقدر قشنگه..وایساا داره برف میااد؟
اینو با ذوق گفتی و از رو صندلی اومدی پایین
خونتون آپارتمانی بود؛اصلا به این موضوع دقت نکرده بودی و بدون هیچ معطلی در خونه رو باز کردی و پله هارو یکی یکی طی میکردی که رسیدی به هَمکف...
در پارکینگ رو باز کردی و رفتی بیرون
خیابون خلوت بود
ساعت تازه5صبح بود
بعداز کلی ذوق کردن بخاطر برف تازه یادت افتاد چه لباسی تنته! یه هودی با یه شورتک
با دستت محکم زدی تو سرت و گفتی
𝐚.𝐭:وایی شوگا بفهمه میکشتم
خواستی برگردی که خوردی به یکی سرتو آوردی بالا که
𝐒𝐡𝐮𝐠𝐚:این چه لباسیه؟
با استرس زیاد گفتی
𝐚.𝐭:ببخشیددد
که یهو کولت کرد و بردتت بالا گفت
𝐒𝐡𝐮𝐠𝐚:راستی ا/ت دنبال هودیم بودم ندیدیش؟
داشتی سعی میکردی نخندی که موفق نشدی
داشتی قهقهه میزدی که بهت خیره شد
که یهو نگاش افتاد به هودی که تنته
𝐒𝐡𝐮𝐠𝐚:یااا هرچی لباس دارم برای خودت کردیییی
خندت تبدیل به اخم شد و گفتی
𝐚.𝐭:لباسای تو لباسای منه
که نگات کرد و گفت
𝐒𝐡𝐮𝐠𝐚:الان اینو گفتی...من مثلا برم شلوار تورو بپوشم؟اندازم میشه؟
اینو که گفت با ذهن مریضت داشتی تصورش میکردی که یهو زدی زیر خنده
با خندت خندش گرفت و اومد نزدیکت و گفت
𝐒𝐡𝐮𝐠𝐚:ولی تنبیهت بخاطر لباست سر جاشه شیطون کوچولو
که با استرس نگاش کردی
که یه لبخند ریز بهت تحویل داد...
*حاجی انقدر مال شوگا رو زیاد نوشتم با جیهوپ جا نمیشدددد الان جیهوپ و جیمینو باهم میزارممم*
بلوبری: داشتی صبحونه میخوردی،اونم تنهایی چون شوگا از خستگی زیاد بخاطر دیشب خوابیده بود*خاک تو سر منحرفت*
دیشب باهم دیگه بودین شهربازی و انقدر بازی کرده بودین خسته شده بودین.
داشتی صبحونه میخوردی که دیدی از پشت پنجره داره گوله های بزرگ سفید میریزه پایین
𝐚.𝐭:واهای چقدر قشنگه..وایساا داره برف میااد؟
اینو با ذوق گفتی و از رو صندلی اومدی پایین
خونتون آپارتمانی بود؛اصلا به این موضوع دقت نکرده بودی و بدون هیچ معطلی در خونه رو باز کردی و پله هارو یکی یکی طی میکردی که رسیدی به هَمکف...
در پارکینگ رو باز کردی و رفتی بیرون
خیابون خلوت بود
ساعت تازه5صبح بود
بعداز کلی ذوق کردن بخاطر برف تازه یادت افتاد چه لباسی تنته! یه هودی با یه شورتک
با دستت محکم زدی تو سرت و گفتی
𝐚.𝐭:وایی شوگا بفهمه میکشتم
خواستی برگردی که خوردی به یکی سرتو آوردی بالا که
𝐒𝐡𝐮𝐠𝐚:این چه لباسیه؟
با استرس زیاد گفتی
𝐚.𝐭:ببخشیددد
که یهو کولت کرد و بردتت بالا گفت
𝐒𝐡𝐮𝐠𝐚:راستی ا/ت دنبال هودیم بودم ندیدیش؟
داشتی سعی میکردی نخندی که موفق نشدی
داشتی قهقهه میزدی که بهت خیره شد
که یهو نگاش افتاد به هودی که تنته
𝐒𝐡𝐮𝐠𝐚:یااا هرچی لباس دارم برای خودت کردیییی
خندت تبدیل به اخم شد و گفتی
𝐚.𝐭:لباسای تو لباسای منه
که نگات کرد و گفت
𝐒𝐡𝐮𝐠𝐚:الان اینو گفتی...من مثلا برم شلوار تورو بپوشم؟اندازم میشه؟
اینو که گفت با ذهن مریضت داشتی تصورش میکردی که یهو زدی زیر خنده
با خندت خندش گرفت و اومد نزدیکت و گفت
𝐒𝐡𝐮𝐠𝐚:ولی تنبیهت بخاطر لباست سر جاشه شیطون کوچولو
که با استرس نگاش کردی
که یه لبخند ریز بهت تحویل داد...
*حاجی انقدر مال شوگا رو زیاد نوشتم با جیهوپ جا نمیشدددد الان جیهوپ و جیمینو باهم میزارممم*
۹.۶k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.