مجنونم و خو کرده به هرگز نرسیدن
مجنونم و خو کرده به هرگز نرسیدن
با این همه سخت است دل از چون تو بریدن
از تو فقط آزردن و هی کوزه شکستن
از من همه دل دادن و پا پس نکشیدن
دل کفتر ماتم زده ای بود که با عشق
کارش شده بـی واهمه از بام پریدن
چون سرخ ترین سیب در آغـوش درختی ،
سخت است تو را دیدن و از شاخه نچیدن
آن گونه دچارت شده یوسُف که خودش هم
افتاده به عاشق شدن و جامه دریدن
اعجاز تو مغرورترین ساحره ها را
وادار نمود ست به انگشت گزیدن
تا این که به هر جا ببرد عطر تنت را
واداشته ای باد صبا را به وزیدن
ای چادر گلدار پریشان شده در باد
خوب است به دنبال تو یک دشت دویدن
{ امیر توانا }
با این همه سخت است دل از چون تو بریدن
از تو فقط آزردن و هی کوزه شکستن
از من همه دل دادن و پا پس نکشیدن
دل کفتر ماتم زده ای بود که با عشق
کارش شده بـی واهمه از بام پریدن
چون سرخ ترین سیب در آغـوش درختی ،
سخت است تو را دیدن و از شاخه نچیدن
آن گونه دچارت شده یوسُف که خودش هم
افتاده به عاشق شدن و جامه دریدن
اعجاز تو مغرورترین ساحره ها را
وادار نمود ست به انگشت گزیدن
تا این که به هر جا ببرد عطر تنت را
واداشته ای باد صبا را به وزیدن
ای چادر گلدار پریشان شده در باد
خوب است به دنبال تو یک دشت دویدن
{ امیر توانا }
۲.۴k
۲۸ دی ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.