maid of the mansion
(۸)
یونجی: احساس میکردم قلبم میخواد از جاش در بیاد دستو پامو گم کرده بودم سریع کرواتشو بستم اومدم این طرف اااا خوب شد
جونگ کوک: این ...این حس چرا اینطوری شده بودم نه دوباره نه دوباره نمیتونم گول بخورم
اریک: به به میبینم جمع تون جمعه
جونگ کوک: باز این نمکدون اومد
اریک: با ادب باش اگه من نبودم تا حالا با این اخلاق گندت از تنهایی فسیل شده بودی
جونگ کوک: فعلا به لطف تو فسیل شدم
یونجی: نمیدونم چرا این دونفر هر وقت همو میبینن ۱۸۰ درجه عوض میشن
اریک: پرنسس چه خبر
یونجی: تعظیم کردم و گفتم چیزی میل دارید چقدر بدم میومد از اینجور حرف زدن من تو خونه خودم واسه خودم یه نودل درست نمیکردم بعد اینجا .....ولش کن
اریک: یه قهوه
یونجی: و...
جونگ کوک: منم یه لیوان اب میخوام
یونجی: سریع رفتم اشپز خونه یه اب سرد به دستو و صورتم زدم اریک برای دومین بار شد فرشته نجاتم اگه نمیومد با خاک یکسان میشدم اب و قهوه رو درست کردم و رفتم بهشون دادم خواستم برم که
اریک: کجا کجا بیا بشین ببینم طرح های توعه تو باید نظر بدی بیا بشین
یونجی: یه نگاهی به جونگ کوک کردم که با سر اشاره کرد که میتونم بشینم منم رفتم رو مبل جلوشون نشستم
اریک: الان رفتی اونجا نشستی چشم سومی چیزی داری که میتونی صفحه لبتابو از اون جا ببینی پاشو بیا بشین کنار جونگ کوک کوک مثل ادم بشین مثل ماستی چرا تو امروز وا رفتی
یونجی: جونگ کوک جوری نشست که منم کنارش بشینم دهنم باز مونده بود جونگ کوک فقط با اریک خوب بود فقط حرف اریک رو گوش میداد و فقط با اون خود واقعیش بود! رفتم کنارش نشستم داشتم مثل کره اب میشدم
اریک: چرا احساس میکنم شما دونفر امروز نرمال نیستید؟
جونگ کوک، یونجی: اینطور نیست
اریک: خب دیگه مطمئن شدم غیر نرمالید
خب الان بیاید بگید که به مدل ها فکر کردید
جونگ کوک، یونجی: نه
اریک: چرا حرفاتون امروز اینقدر روهم میاد ؟
ولی من به مدل فکر کردم
جونگ کوک، یونجی: کی
اریک: شما دوتا
جونگ کوک، یونجی: چرا ما
اریک: باور کنید یبار دیگه باهم حرف بزنید میزنمتون جونگکوک که اولین دفعش نیست که مدل میشه توهم که همش تو عمارتی یکم حال و هوات عوض میشه
یونجی: راست میگفت من روز های تعطیلی هم نمیتونستم برم بیرون چون جونگ کوک اجازه نمیداد
باشه
اریک: خیله خوب پس فردا ساعت ۱۱ میام دنبالت
یونجی: خیله خب
اریک رفت جونگ کوک هم رفت منم رفتم به کارام برسم
♡♡♡♡
یونجی: احساس میکردم قلبم میخواد از جاش در بیاد دستو پامو گم کرده بودم سریع کرواتشو بستم اومدم این طرف اااا خوب شد
جونگ کوک: این ...این حس چرا اینطوری شده بودم نه دوباره نه دوباره نمیتونم گول بخورم
اریک: به به میبینم جمع تون جمعه
جونگ کوک: باز این نمکدون اومد
اریک: با ادب باش اگه من نبودم تا حالا با این اخلاق گندت از تنهایی فسیل شده بودی
جونگ کوک: فعلا به لطف تو فسیل شدم
یونجی: نمیدونم چرا این دونفر هر وقت همو میبینن ۱۸۰ درجه عوض میشن
اریک: پرنسس چه خبر
یونجی: تعظیم کردم و گفتم چیزی میل دارید چقدر بدم میومد از اینجور حرف زدن من تو خونه خودم واسه خودم یه نودل درست نمیکردم بعد اینجا .....ولش کن
اریک: یه قهوه
یونجی: و...
جونگ کوک: منم یه لیوان اب میخوام
یونجی: سریع رفتم اشپز خونه یه اب سرد به دستو و صورتم زدم اریک برای دومین بار شد فرشته نجاتم اگه نمیومد با خاک یکسان میشدم اب و قهوه رو درست کردم و رفتم بهشون دادم خواستم برم که
اریک: کجا کجا بیا بشین ببینم طرح های توعه تو باید نظر بدی بیا بشین
یونجی: یه نگاهی به جونگ کوک کردم که با سر اشاره کرد که میتونم بشینم منم رفتم رو مبل جلوشون نشستم
اریک: الان رفتی اونجا نشستی چشم سومی چیزی داری که میتونی صفحه لبتابو از اون جا ببینی پاشو بیا بشین کنار جونگ کوک کوک مثل ادم بشین مثل ماستی چرا تو امروز وا رفتی
یونجی: جونگ کوک جوری نشست که منم کنارش بشینم دهنم باز مونده بود جونگ کوک فقط با اریک خوب بود فقط حرف اریک رو گوش میداد و فقط با اون خود واقعیش بود! رفتم کنارش نشستم داشتم مثل کره اب میشدم
اریک: چرا احساس میکنم شما دونفر امروز نرمال نیستید؟
جونگ کوک، یونجی: اینطور نیست
اریک: خب دیگه مطمئن شدم غیر نرمالید
خب الان بیاید بگید که به مدل ها فکر کردید
جونگ کوک، یونجی: نه
اریک: چرا حرفاتون امروز اینقدر روهم میاد ؟
ولی من به مدل فکر کردم
جونگ کوک، یونجی: کی
اریک: شما دوتا
جونگ کوک، یونجی: چرا ما
اریک: باور کنید یبار دیگه باهم حرف بزنید میزنمتون جونگکوک که اولین دفعش نیست که مدل میشه توهم که همش تو عمارتی یکم حال و هوات عوض میشه
یونجی: راست میگفت من روز های تعطیلی هم نمیتونستم برم بیرون چون جونگ کوک اجازه نمیداد
باشه
اریک: خیله خوب پس فردا ساعت ۱۱ میام دنبالت
یونجی: خیله خب
اریک رفت جونگ کوک هم رفت منم رفتم به کارام برسم
♡♡♡♡
۱۱.۱k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.