فیک جونگ کوک ( سرنوشت من ) پارت 12
که یه دفعه یه نفر گفت : لی تیونگ برگشتی ببینی کیه که اقای سکسیت رو صدا زده که دیری اون جونکوک شاخ در اوردی اون تیونگ رو از کجا میشناخت روت رو کردی به تیونگ که اونم گفت: جوئن جونکوک و جونکوک اومد نزدیک جوری که میدیدیشون هم دیگه رو محکم بغل کردن کوکی گفت : پسر این همه وقت کجا بودی دلم برات یه زره شده بود که تینگ گفت : چه میشه کرد اقای جئون گرفتاری زیاده که از بغل هم اومدن بیرون که جونکوک گفت دوست دختر داری و بهت نگاه کرد که گفت : ا/ت تو دوست دخترشی که نگاهی به تیونگ کرد که اون گفت : نبابا اون خانم خرابکاره منه و خندید که تو پاشدی و رفتی روبه روی جونکوک بغله تیونگ و گفتی شاید اقای سکسی دوست پسرم شن که تیونگ بهت نگاه کردکه گفتی : تیونگ چرا بهش نمیگی که ما باهم که فهمیدی منظورت چیه و براچی داری این حرف هارا میزنی که گفت : عه می خواستم جونکوک نفهمه که رو به جونکوک گفت من و ا/ت با هم رابطه داریم که فهمیدی جونکوک انگار روش اب یخ ریختن اخه شکلش شکله کسایی شده بود که انگا شکست عشقی خوردن که خواستی کاملا ناراحتش کنی که دوست تیونگ رو گرفتی و کشیدیش پاین ولبت رو گذاشتی رو لباش که صدای شکستنه قلبش رو شنیدی اما برات سوال بود چرا انقدر ناراحت شد تینگه شکه شده بود اما اون انگار از خداش بود دستش رو گذاشت رو کمرت که طولی نکشید که کوکی رفت و تو سریع از تیونگ جدا شدی که تیونگ خمار نگاهت کرد
و تو بهش گفتی :تیونگ شی ببخشید من عاشقه کوکیم اما اون دیشب کاری کرد که قلب من به درد بیاد و الان برا اینکه مطمعن شم ازم خوشش نمیاد اما الان متوجه شدم اونم دوستم داره واقعا ببخشید که لبات رو لمس کردم تیونگ رو بهت گفت : هیچ اشکالی نداره عزیزم ولی خیلی خوشحالم لبات رو لمس کردم کا ت گفتی یا تیونگ شی که یه خنده ی ریزی کرد کا گفتی راسی می خواستی یه چیز بگی که گفت اهان میخواستم بپرسم که تو کدوم کلاس که گفتی :۳اون گفت اهان من انگار تو یکم الان کلاس ها شروع میشه بهتره برین رفتین دم در کلاس هاتون خدافظی کردین وارد کلاس شدی رفتی بغل کوکی نشستی که داشت تو دفترش چیزی مینوشت چیزی نمیگفتید که معلم اومد و گفت پارک جیمین که نگاهت رفت به طرفه جیمین گفت بله معلم : پاشو برو تو کلاس ۱همون کلاسی که تیونگ توش بود و جونکی خواهر جونکوک که فهمیدی برا اینکه به عشقش برسه رفته به مدیر پول داره که گفت چشم و وسایلش رو برداشت و رفت جونکوک اصلا بهت نگاه نمیکرد که خیلی ناراحت بودی تو اون رو می خواستی اما نمیشد اون سه تا زنگه دیگه هم رفت و تو رفتی خونه ......
و تو بهش گفتی :تیونگ شی ببخشید من عاشقه کوکیم اما اون دیشب کاری کرد که قلب من به درد بیاد و الان برا اینکه مطمعن شم ازم خوشش نمیاد اما الان متوجه شدم اونم دوستم داره واقعا ببخشید که لبات رو لمس کردم تیونگ رو بهت گفت : هیچ اشکالی نداره عزیزم ولی خیلی خوشحالم لبات رو لمس کردم کا ت گفتی یا تیونگ شی که یه خنده ی ریزی کرد کا گفتی راسی می خواستی یه چیز بگی که گفت اهان میخواستم بپرسم که تو کدوم کلاس که گفتی :۳اون گفت اهان من انگار تو یکم الان کلاس ها شروع میشه بهتره برین رفتین دم در کلاس هاتون خدافظی کردین وارد کلاس شدی رفتی بغل کوکی نشستی که داشت تو دفترش چیزی مینوشت چیزی نمیگفتید که معلم اومد و گفت پارک جیمین که نگاهت رفت به طرفه جیمین گفت بله معلم : پاشو برو تو کلاس ۱همون کلاسی که تیونگ توش بود و جونکی خواهر جونکوک که فهمیدی برا اینکه به عشقش برسه رفته به مدیر پول داره که گفت چشم و وسایلش رو برداشت و رفت جونکوک اصلا بهت نگاه نمیکرد که خیلی ناراحت بودی تو اون رو می خواستی اما نمیشد اون سه تا زنگه دیگه هم رفت و تو رفتی خونه ......
۱۰.۴k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.