عشق سخت
پارت ۱۴
ا/ت ویو
رفتم سمت اتاق کوک در رو زدم
کوک: میتونی بیای تو
رفتم تو
کوک نشسته بود رو تخت و سرش تو گوشی بود و با یکی حرف میزد
تا منو دید قطع کرد
کوک: ا/ت چیشده چیکار داری
ا/ت: گوشیم تو اتاقت مونده اومدم برش دارم
کوک: اوهوم بردار
رفتم گوشیم رو برداشتم خواستم برم که کوک دستم رو گرفت و کشیدم سمت خودش
افتادم رو پاش وای خدا قلبم اومد تو دهنم میخواستم بلند شم ولی بدنم باهام همکاری نمیکرد
یهو کوک هلم داد میخواستم بیفتم که دوباره تونستم کنترل بدنم رو بدست بگیرم و جلوی افتادنم رو گرفتم
کوک: آ....... ببخشید میخواستم بچرخونمت اتفاقییی......
ا/ت: ا.... اشکال نداره
کوک: ا/ت تو چرا امروز اینطوری شدی تا به من نگاه میکنی یجوری میشی و همون لحظه نگات رو از من میگیری
ا/ت: آممم..... راستشو بخوای بخاطر دیشب خجالت میکشیدم نمیخواستم باهات روبرو بشم
کوک: چرا
ا/ت: آخه دیشب یخورده..... یخورده زیادی ضایع بازی در آوردم
کوک: نه نگران نباش از این اتفاقا مخصوصا توی خونه ای به این بزرگی زیاد ممکنه پیش بیاد
ا/ت: ولی ببخشید
کوک: اوکی
ا/ت: من میرم دیگه
رفتم بیرون از اتاق
وقتی در رو بستم یه نفس عمیق کشیدم و سمت حال خونه رفتم
جیمین: چرا اینقدر دیر کردی
ا/ت: یخورده طول کشید گوشیم رو پیدا کردم
جیمین: خب کجا بود
ا/ت: زیر تخت
جیمین: خب اینجا ها میزاری حقت هم بود پیدا نشه
ا/ت: حالا گیر نده
نشستم یه چند دقیقه بعد کوک اومد و کنار من نشست
وای خدا میاد کنارم حس میکنم قراره اتفاقی بیفته
گوشیم رو گرفتم دستم و کلم رو کردم تو گوشیم
یک ساعت بعد
کوک: راستی ا/ت جیمین گفته تو هم مثل من تکواندو و بکس کار میکنی
نگاه کردم به جیمین
ا/ت: آره
جرت میدم جیمین تو دیگه چیا بهشون گفتی
کوک: ا/ت خب ما پایین تو زیرزمین یه سالن بزرگ از اینجور چیزا داریم دوست داری نشونت بدم
ا/ت: باشه
......
ادامه تو پارت بعد
_____________________________________________________
ا/ت ویو
رفتم سمت اتاق کوک در رو زدم
کوک: میتونی بیای تو
رفتم تو
کوک نشسته بود رو تخت و سرش تو گوشی بود و با یکی حرف میزد
تا منو دید قطع کرد
کوک: ا/ت چیشده چیکار داری
ا/ت: گوشیم تو اتاقت مونده اومدم برش دارم
کوک: اوهوم بردار
رفتم گوشیم رو برداشتم خواستم برم که کوک دستم رو گرفت و کشیدم سمت خودش
افتادم رو پاش وای خدا قلبم اومد تو دهنم میخواستم بلند شم ولی بدنم باهام همکاری نمیکرد
یهو کوک هلم داد میخواستم بیفتم که دوباره تونستم کنترل بدنم رو بدست بگیرم و جلوی افتادنم رو گرفتم
کوک: آ....... ببخشید میخواستم بچرخونمت اتفاقییی......
ا/ت: ا.... اشکال نداره
کوک: ا/ت تو چرا امروز اینطوری شدی تا به من نگاه میکنی یجوری میشی و همون لحظه نگات رو از من میگیری
ا/ت: آممم..... راستشو بخوای بخاطر دیشب خجالت میکشیدم نمیخواستم باهات روبرو بشم
کوک: چرا
ا/ت: آخه دیشب یخورده..... یخورده زیادی ضایع بازی در آوردم
کوک: نه نگران نباش از این اتفاقا مخصوصا توی خونه ای به این بزرگی زیاد ممکنه پیش بیاد
ا/ت: ولی ببخشید
کوک: اوکی
ا/ت: من میرم دیگه
رفتم بیرون از اتاق
وقتی در رو بستم یه نفس عمیق کشیدم و سمت حال خونه رفتم
جیمین: چرا اینقدر دیر کردی
ا/ت: یخورده طول کشید گوشیم رو پیدا کردم
جیمین: خب کجا بود
ا/ت: زیر تخت
جیمین: خب اینجا ها میزاری حقت هم بود پیدا نشه
ا/ت: حالا گیر نده
نشستم یه چند دقیقه بعد کوک اومد و کنار من نشست
وای خدا میاد کنارم حس میکنم قراره اتفاقی بیفته
گوشیم رو گرفتم دستم و کلم رو کردم تو گوشیم
یک ساعت بعد
کوک: راستی ا/ت جیمین گفته تو هم مثل من تکواندو و بکس کار میکنی
نگاه کردم به جیمین
ا/ت: آره
جرت میدم جیمین تو دیگه چیا بهشون گفتی
کوک: ا/ت خب ما پایین تو زیرزمین یه سالن بزرگ از اینجور چیزا داریم دوست داری نشونت بدم
ا/ت: باشه
......
ادامه تو پارت بعد
_____________________________________________________
۴۹.۹k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.