ندیمه عمارت p:²⁶
هایون:ولی شک ندارم یکی اینجا بوده!
همنطور که داشت کتابه توی دستشو از نظر میگذرون گفت:منم شک ندارم تو یه تخته بزرگ کم داری
هایون:شکتو بزار دم کوزه ابشو بخور...ببین منو!... شرط میبندم یکی قبل از تو اینجا بوده...و...شایدم هنوز هست...
همنطور که برگشت بره دستشو توی هوا تکون داد و گفت:نمیدونم از کی جنس میگیری ولی ناموسا تاثیرات کوکایین و هروئین هم نمی تونه انقد قوی باشه!..اخه دکتر گیریم حق با تو باشه...اون یکی نباید اول از نگهبانی رد بشه؟!...منو بزور راه دادن دیگه اون که سهله..
اروم پشت سرش قدم برداشتم :از کجا معلوم...شاید با یکی از نگهبانا هم دس..
با وایستادن یه دفعه اش سرم خورد به کمرش در بدی گرفت :اخ...یواش بابا
برگشت سمتم و توی یه سانتی صورتم گفت:به داستان های جنایی و کارآگاهی علاقه داری؟...راستی چرا باز پرس نشدی توو!
هایون:الان وایستادی از علایق من بپرسی...کلم درد گرفت
هامین:باید چراغ سبز میزدم؟...ببخشید...پاک یادم رفت تو کوری
هایون:اره خوب چراغ راهنمایی رانندگی هام بعضی وقتا اشتباه میکنن..تو که قدشو داری چهارتا چراغم به خودت وصل کن...
هامین:الان داری به قد من حسودی میکنی؟
هایون:نههه..خدا بیشترش کنه ما که بخیل نیستیم...فقط میگم کاش یه سودی هم داشتی..به درد کامبینت ها بالا میخوری..
شونه هامو گرفت و با فشار منو جلوی خودش گذاشت و هولم داد تا راه برم
هامین:کاش یکم جای این زبون عقل داشتی...یه سره پشت هم قر میزنی
هایون:مسخره نکن تا قر نزنم..وقتی میگم یکی دیگه اینجا بوده بگو چشم..
هامین:چشم
هایون:همین؟..خب اگه یکی اینجا بوده حتما دلیلی داشته ..شاید چیزی میخواسته وقتی تو اومدی نتونسته..بعد تو فقط میگی چشمم..
هامین:هایون تکلیف منو روشن کن با چه سازت برقصم؟
هایون:نگاه کن کاراتوو..من دارم از یه بحث مهم حرف میزنم تو افتادی یاد رقصیدن..رقص دوست داری برادر من برو خونتون اهنگ بزار مثل دیوونه ها جلو اینه برقص..اگه کسی گفت خرت به چن من!
با دست دهنمو محکم گرفت و تقلا کردم ولم کنه اما انگار نه انگار..
هامین:هیش..فقط دو دقه...دو دقه دهنتو ببند باشه؟
محکم زدم به پاش اما هیچ تاثیر نداشت..مقاوم تر از این حرفا بود...وقتی رسیدیم در اصلی یکی محکم تر از قبل زدم به پاش که دستشو برداشت...نفس عمیقی کشیدم و خواستم طلبکار برگردم سمتش که دردی و روی سرم حس کردم
هایون:اییی اخخ ..موهام ...موهامو ول کن..
هامین:صبر کن... گیر کرده به دکمه لباسم...
هایون:اییی درد میکنه لعنتی جداش کن..
هامین:تکون نخورر...بدجور گیر کرده...
هایون:حواست و جمع کن یه تار موهام کم بشه مامانم پارت میکنه..
هامین:ینی انقد مامانت دوست داره؟
موهامو از ریشه گرفتم که دردش کمتر باشه ..
هایون:خودم و شک دارم ولی موهامو به قدری دوست داره که ادم میکشه سرشون
هامین:خیلی دوست دارم با مامانت یه صحبی داشته باشم..
هایون:تو موهام و در بیار ...قرار اولتون و من ردیف میکنم
وقتی فشارش رو موهام کم شد اروم کشیدمشون که کاملا جدا شد..سرمو یکم ماساژ دادم تا دردش کم بشه ... بعد شاکی برگشتم سمتش
هایون:اخهه اقای محترم..اقای متشخص.... کی ساعت هشت شب با پیرهن میاد شرکت..
هامین:واقعا معذرت میخوام وقت نکردم عوض کنم با مایو بیام..عوض تشکره؟
هایون:با من بحث نکن از اولشم تقصیر خودت بود
هامین:که اخه حریف پرویی تو میشه...راه..
هایون:هیس!..
هامین:ها؟
دستمو بردم جلوی دهنشو اروم گفتم:هیس...ساکت باش..
اخماش توی هم رفت و اروم گفت:باز چی شده؟
منم همنطور که به دور ور نگاه میکردم اروم گفتم:یه صدایی شنیدم...
همنطور که داشت کتابه توی دستشو از نظر میگذرون گفت:منم شک ندارم تو یه تخته بزرگ کم داری
هایون:شکتو بزار دم کوزه ابشو بخور...ببین منو!... شرط میبندم یکی قبل از تو اینجا بوده...و...شایدم هنوز هست...
همنطور که برگشت بره دستشو توی هوا تکون داد و گفت:نمیدونم از کی جنس میگیری ولی ناموسا تاثیرات کوکایین و هروئین هم نمی تونه انقد قوی باشه!..اخه دکتر گیریم حق با تو باشه...اون یکی نباید اول از نگهبانی رد بشه؟!...منو بزور راه دادن دیگه اون که سهله..
اروم پشت سرش قدم برداشتم :از کجا معلوم...شاید با یکی از نگهبانا هم دس..
با وایستادن یه دفعه اش سرم خورد به کمرش در بدی گرفت :اخ...یواش بابا
برگشت سمتم و توی یه سانتی صورتم گفت:به داستان های جنایی و کارآگاهی علاقه داری؟...راستی چرا باز پرس نشدی توو!
هایون:الان وایستادی از علایق من بپرسی...کلم درد گرفت
هامین:باید چراغ سبز میزدم؟...ببخشید...پاک یادم رفت تو کوری
هایون:اره خوب چراغ راهنمایی رانندگی هام بعضی وقتا اشتباه میکنن..تو که قدشو داری چهارتا چراغم به خودت وصل کن...
هامین:الان داری به قد من حسودی میکنی؟
هایون:نههه..خدا بیشترش کنه ما که بخیل نیستیم...فقط میگم کاش یه سودی هم داشتی..به درد کامبینت ها بالا میخوری..
شونه هامو گرفت و با فشار منو جلوی خودش گذاشت و هولم داد تا راه برم
هامین:کاش یکم جای این زبون عقل داشتی...یه سره پشت هم قر میزنی
هایون:مسخره نکن تا قر نزنم..وقتی میگم یکی دیگه اینجا بوده بگو چشم..
هامین:چشم
هایون:همین؟..خب اگه یکی اینجا بوده حتما دلیلی داشته ..شاید چیزی میخواسته وقتی تو اومدی نتونسته..بعد تو فقط میگی چشمم..
هامین:هایون تکلیف منو روشن کن با چه سازت برقصم؟
هایون:نگاه کن کاراتوو..من دارم از یه بحث مهم حرف میزنم تو افتادی یاد رقصیدن..رقص دوست داری برادر من برو خونتون اهنگ بزار مثل دیوونه ها جلو اینه برقص..اگه کسی گفت خرت به چن من!
با دست دهنمو محکم گرفت و تقلا کردم ولم کنه اما انگار نه انگار..
هامین:هیش..فقط دو دقه...دو دقه دهنتو ببند باشه؟
محکم زدم به پاش اما هیچ تاثیر نداشت..مقاوم تر از این حرفا بود...وقتی رسیدیم در اصلی یکی محکم تر از قبل زدم به پاش که دستشو برداشت...نفس عمیقی کشیدم و خواستم طلبکار برگردم سمتش که دردی و روی سرم حس کردم
هایون:اییی اخخ ..موهام ...موهامو ول کن..
هامین:صبر کن... گیر کرده به دکمه لباسم...
هایون:اییی درد میکنه لعنتی جداش کن..
هامین:تکون نخورر...بدجور گیر کرده...
هایون:حواست و جمع کن یه تار موهام کم بشه مامانم پارت میکنه..
هامین:ینی انقد مامانت دوست داره؟
موهامو از ریشه گرفتم که دردش کمتر باشه ..
هایون:خودم و شک دارم ولی موهامو به قدری دوست داره که ادم میکشه سرشون
هامین:خیلی دوست دارم با مامانت یه صحبی داشته باشم..
هایون:تو موهام و در بیار ...قرار اولتون و من ردیف میکنم
وقتی فشارش رو موهام کم شد اروم کشیدمشون که کاملا جدا شد..سرمو یکم ماساژ دادم تا دردش کم بشه ... بعد شاکی برگشتم سمتش
هایون:اخهه اقای محترم..اقای متشخص.... کی ساعت هشت شب با پیرهن میاد شرکت..
هامین:واقعا معذرت میخوام وقت نکردم عوض کنم با مایو بیام..عوض تشکره؟
هایون:با من بحث نکن از اولشم تقصیر خودت بود
هامین:که اخه حریف پرویی تو میشه...راه..
هایون:هیس!..
هامین:ها؟
دستمو بردم جلوی دهنشو اروم گفتم:هیس...ساکت باش..
اخماش توی هم رفت و اروم گفت:باز چی شده؟
منم همنطور که به دور ور نگاه میکردم اروم گفتم:یه صدایی شنیدم...
۱۳۶.۸k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.