فیک ران part 48
که وسط راه با.. ران روبه رو شدممم....
ران : انگار سرت خالیههههه
کاکوچو: ارع ..خب کاریم داشتی؟
ران: اوع ارعععععععع بیا اینو بهت نشون بدم....
گوشیشو اورد نزدیکم:
ران: اینو نگا...برگشته...
کاکوچو:😶😮💨🤕اونا اینجا چی کار میکنن؟ بلخره از شرشون خلاص شده بودیم...دوباره اومدن گند بزنن به همه چی؟
ران: من نمیدونم به مایکی هم خبر بده...معلوم نیس باز کجا رفته...و یه چیز دیگه...
کاکوچو: خب..چی؟
ران: من...
ویو مایکی:
مایکی: خب سانزو...
سانزو: جاننننننن؟
مایکی: بیا اینجا
*سانزو میاد نزدیک تر...
مایکی: برو به تک تکه اعضایه تومان زنگ بزن...و ازشون بخاه با تمام جزئیات[همون نامزد پامزداشون] بیان اینجا...هم بیلیطارو بدیم..هم ا/ترو باهاشون آشنا کنیم...!
سانزو: تمام چیزی ک میخاستی بگی این بود؟ اصلن ولش کن باشه ...!
مایکی: عافریننننننن😄
در با لگد باز میشود*
مایکی: مریمه مقدس وارد میشود...
سانزو: چی میخای اینجا؟
....
ویو اما:
دیگه هرگزززززززززژ هرگزززززززززززززززز با دراکن حرف نمیزنمممممممممممممممم خودشو بکشه هم دیگه دیر شدهههههههههههههه
خاک تو سره من ک برای اون نگران میشم و انقد دوسش دارم..بعده ۱۲ سال و بعد از پشت سر گذاشتنه کلی ماجرااااااااااااااا چطوری هنوز تصمیم نگرفته ازم خاستگاری کنه؟ نکنه اصن اینا فکرو خیال من بوده ک منو دوس دارع؟
کودوم آدمه خیره سری بعد ۱۲ سال بازم عاشق یه نفر میمونه؟ غیر ممکنه....تازه من زیادی توقع دارم از بقیه...من دیگه براش ناراحت نمیشم و برام دیگه مهم نیسسسسسسسسسسسسسسسسس حتا مایکی هم خودشو بکشه هرگزززززز هرگززززززززز دیگه بهش فکرم نمییییییییییییی کنممممممممممممممم
در جعبه ساعت رو باز کردم...یه نگا به ساعت انداختم....
همش الکی بود...تولدتم بخوره تو فرق سرت اصلن برام مهم نیستتتتتتت اصلنننننننننننننننننن
ساعت رو محکم پرت کردم تو کتاب خونه...ساعت پرت شد پشته سرش یه بالشم پرت کردم...وای یاخداااااا *جیغغغ* اییییییییییییی سرممممممممممممممممممممم ای دستم درد میکنههههه کتابخونه افتاده رو سرم...
اع دره اتاق باز شد...
سنجو: اعععععععععععععع اماااااااا چی شدهههه؟؟؟
اما: اخخخخخ *یزره بغض* بیارم بیرون توضیح میدمممممم...
باجی: یا خداااااااااااااا دخترررررررررر چیکار کردددیییییییییییی
باجی منو اورد بیرون...
باجی: همین الان باید بریم چک آپت کنن یجات نشکسته باشه...
ویو سنجو چند دقیقه ی پیش:
سنجو: باجی..اینجارو نگا...این لباساروووووووو چ گوگولینننننننننننننننننن
باجی: انقد کیمینو داریم وسایل خونه نداریم..
سنجو: هوییییی برام میخریااااااا
ران : انگار سرت خالیههههه
کاکوچو: ارع ..خب کاریم داشتی؟
ران: اوع ارعععععععع بیا اینو بهت نشون بدم....
گوشیشو اورد نزدیکم:
ران: اینو نگا...برگشته...
کاکوچو:😶😮💨🤕اونا اینجا چی کار میکنن؟ بلخره از شرشون خلاص شده بودیم...دوباره اومدن گند بزنن به همه چی؟
ران: من نمیدونم به مایکی هم خبر بده...معلوم نیس باز کجا رفته...و یه چیز دیگه...
کاکوچو: خب..چی؟
ران: من...
ویو مایکی:
مایکی: خب سانزو...
سانزو: جاننننننن؟
مایکی: بیا اینجا
*سانزو میاد نزدیک تر...
مایکی: برو به تک تکه اعضایه تومان زنگ بزن...و ازشون بخاه با تمام جزئیات[همون نامزد پامزداشون] بیان اینجا...هم بیلیطارو بدیم..هم ا/ترو باهاشون آشنا کنیم...!
سانزو: تمام چیزی ک میخاستی بگی این بود؟ اصلن ولش کن باشه ...!
مایکی: عافریننننننن😄
در با لگد باز میشود*
مایکی: مریمه مقدس وارد میشود...
سانزو: چی میخای اینجا؟
....
ویو اما:
دیگه هرگزززززززززژ هرگزززززززززززززززز با دراکن حرف نمیزنمممممممممممممممم خودشو بکشه هم دیگه دیر شدهههههههههههههه
خاک تو سره من ک برای اون نگران میشم و انقد دوسش دارم..بعده ۱۲ سال و بعد از پشت سر گذاشتنه کلی ماجرااااااااااااااا چطوری هنوز تصمیم نگرفته ازم خاستگاری کنه؟ نکنه اصن اینا فکرو خیال من بوده ک منو دوس دارع؟
کودوم آدمه خیره سری بعد ۱۲ سال بازم عاشق یه نفر میمونه؟ غیر ممکنه....تازه من زیادی توقع دارم از بقیه...من دیگه براش ناراحت نمیشم و برام دیگه مهم نیسسسسسسسسسسسسسسسسس حتا مایکی هم خودشو بکشه هرگزززززز هرگززززززززز دیگه بهش فکرم نمییییییییییییی کنممممممممممممممم
در جعبه ساعت رو باز کردم...یه نگا به ساعت انداختم....
همش الکی بود...تولدتم بخوره تو فرق سرت اصلن برام مهم نیستتتتتتت اصلنننننننننننننننننن
ساعت رو محکم پرت کردم تو کتاب خونه...ساعت پرت شد پشته سرش یه بالشم پرت کردم...وای یاخداااااا *جیغغغ* اییییییییییییی سرممممممممممممممممممممم ای دستم درد میکنههههه کتابخونه افتاده رو سرم...
اع دره اتاق باز شد...
سنجو: اعععععععععععععع اماااااااا چی شدهههه؟؟؟
اما: اخخخخخ *یزره بغض* بیارم بیرون توضیح میدمممممم...
باجی: یا خداااااااااااااا دخترررررررررر چیکار کردددیییییییییییی
باجی منو اورد بیرون...
باجی: همین الان باید بریم چک آپت کنن یجات نشکسته باشه...
ویو سنجو چند دقیقه ی پیش:
سنجو: باجی..اینجارو نگا...این لباساروووووووو چ گوگولینننننننننننننننننن
باجی: انقد کیمینو داریم وسایل خونه نداریم..
سنجو: هوییییی برام میخریااااااا
۱۴.۳k
۲۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.