junus p13
خنده اش توی اتاق پیچید و با لحن خشن داری لب زد
" اگه حیا داشتم ، الان نیمه لخت توی بغلم نبودی " jk
( اشاره به لباس خودش)
از روی پاهاش بلند شد و به چیز وقتی نکشید که جئون هم پشت سرش راه افتاد
روی کاناپه نشست و با چشمای مظلومش لب زد
" سلول واقعا سرده ، میشه بهم یه پتو یا یه لباس گرم بدی ؟ بدنم خیلی درد میگیره "
ترقوه های ظریفش رو لمس کرد و گفت :
"امشب اینجا بخواب " jk
با ذوق یکم جلو رفت و لب زد
" توی بغلت ؟"
خنده ی بمی کرد و صورت پر از ذوق رو آروم عقب داد
" نه ، اینجا تنهایی میخوابی منم روی صندلی" jk
ذوقش کور شد و با ناامیدی روی کاناپه دراز کشید
" اها ، خب برو کنار تا بخوابم "
خیلی جلوی خودش رو گرفته بود تا نخنده، روی تنش خیمه زد و به چشمای بغض دارش خیره شد
" یه جوجه ی بی قرار داریم اینجا ، مگه نه؟" jk
با اخم دستاش روی سینه برهنه جئون گذاشت تا هولش بده ولی میون همون بدن اسیر شد
"ولم کن ، ولممم کننننن"
" هیش صداتو میشنون " jk
" گفتم ولم کنننننننننننن"
لب روی لب هاش کوبید و بی وقفه مک میزد
دختر که تعجب کرده بود تنش سست شد و جئون از این فرصت استفاده کرد و دستش پشت کمر گذاشت و محکم به تن داغش چسبوند
تنش هر لحظه گرم تر و پر از عرق میشد و عطش گلوش و بدنش بیشتر ...
لباش رو جدا کرد و سمت شونه اش برد ، آروم و ظریف می بوسید اما لرزش های بدنش رو گاه ناگاه حس میکرد
" میلرزی...!" jk
با خجالت کمی بینشون فاصله انداخت و با صدای آرومی لب زد
" هیچ کس انقدر بهم نزدیک نبود ، تو اولین مردی هستی که من بهش نزدیک شدم "
پس جین راست می گفت !
" اگه به کسی نزدیک نمیشی ، پس چرا بقیه رو هوایی میکنی ؟ چی بهت میرسه ؟" jk
تحکم توی چشماش به طرز عجیبی باور نکردنی بود
" چیزی به من نمیرسه، منم مریض یا سادیسمی نیستم ، شماها راحت بزرگ شدید و راحت زندگی کردید اما واسه من اینطوری نبود ، زندگی من دقیقا مثل قمار کردن پر ریسک و استرس شده اما چرا؟ چون همتون طرف یه مشت آدم بی ارزشید "
" بگو تا کمکت کنم ، هم تو خوب میدونی من مثل بقیه نیستم هم من میدونم تو مثل بقیه دخترا نیستی!" hk
پوزخند زد و از زیرش بیرون اومد
" اگه کسی می فهمید ، شاید تا الان دردم دوا شده بود"
با تعجب به حرکاتش خیره شد
" اما من اینو فهمیدم ، انقدر توی بغلم لرزیدی که فهمیدم دست نخورده ای !"jk
شرایط پارت بعد :
like : 150
comment : 100
" اگه حیا داشتم ، الان نیمه لخت توی بغلم نبودی " jk
( اشاره به لباس خودش)
از روی پاهاش بلند شد و به چیز وقتی نکشید که جئون هم پشت سرش راه افتاد
روی کاناپه نشست و با چشمای مظلومش لب زد
" سلول واقعا سرده ، میشه بهم یه پتو یا یه لباس گرم بدی ؟ بدنم خیلی درد میگیره "
ترقوه های ظریفش رو لمس کرد و گفت :
"امشب اینجا بخواب " jk
با ذوق یکم جلو رفت و لب زد
" توی بغلت ؟"
خنده ی بمی کرد و صورت پر از ذوق رو آروم عقب داد
" نه ، اینجا تنهایی میخوابی منم روی صندلی" jk
ذوقش کور شد و با ناامیدی روی کاناپه دراز کشید
" اها ، خب برو کنار تا بخوابم "
خیلی جلوی خودش رو گرفته بود تا نخنده، روی تنش خیمه زد و به چشمای بغض دارش خیره شد
" یه جوجه ی بی قرار داریم اینجا ، مگه نه؟" jk
با اخم دستاش روی سینه برهنه جئون گذاشت تا هولش بده ولی میون همون بدن اسیر شد
"ولم کن ، ولممم کننننن"
" هیش صداتو میشنون " jk
" گفتم ولم کنننننننننننن"
لب روی لب هاش کوبید و بی وقفه مک میزد
دختر که تعجب کرده بود تنش سست شد و جئون از این فرصت استفاده کرد و دستش پشت کمر گذاشت و محکم به تن داغش چسبوند
تنش هر لحظه گرم تر و پر از عرق میشد و عطش گلوش و بدنش بیشتر ...
لباش رو جدا کرد و سمت شونه اش برد ، آروم و ظریف می بوسید اما لرزش های بدنش رو گاه ناگاه حس میکرد
" میلرزی...!" jk
با خجالت کمی بینشون فاصله انداخت و با صدای آرومی لب زد
" هیچ کس انقدر بهم نزدیک نبود ، تو اولین مردی هستی که من بهش نزدیک شدم "
پس جین راست می گفت !
" اگه به کسی نزدیک نمیشی ، پس چرا بقیه رو هوایی میکنی ؟ چی بهت میرسه ؟" jk
تحکم توی چشماش به طرز عجیبی باور نکردنی بود
" چیزی به من نمیرسه، منم مریض یا سادیسمی نیستم ، شماها راحت بزرگ شدید و راحت زندگی کردید اما واسه من اینطوری نبود ، زندگی من دقیقا مثل قمار کردن پر ریسک و استرس شده اما چرا؟ چون همتون طرف یه مشت آدم بی ارزشید "
" بگو تا کمکت کنم ، هم تو خوب میدونی من مثل بقیه نیستم هم من میدونم تو مثل بقیه دخترا نیستی!" hk
پوزخند زد و از زیرش بیرون اومد
" اگه کسی می فهمید ، شاید تا الان دردم دوا شده بود"
با تعجب به حرکاتش خیره شد
" اما من اینو فهمیدم ، انقدر توی بغلم لرزیدی که فهمیدم دست نخورده ای !"jk
شرایط پارت بعد :
like : 150
comment : 100
۳۷.۶k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.