🖇فراز و نشیب 🖇
V... RHS:
دیانا: ساعت نه و نیم بود ... تو دلم آشوب بر پا بود و هر لحظه فکرای دیوونه واری به مغزم میرسید ... نکنه تصادف کرده باشه ... نکنه رفته و منو سر کار گذاشته ... نکنه ماشین زده بهش ... سردرد بودم ... رفتم تو آشپز خونه و یه لیوان آب خوردم و نشستم رو مبل
ارسلان: چشام تار بود و حالم خراب ... جلو در ویلا بودم درو باز کردم و رفتم تو
دیانا: در باز شد و ارسلان اومد تو
ارسلان: سرم گیج میرف و که ..........
دیانا: ارسلان افتاد زمین بدو بدو رفتم سمتش ... بوی الکل میومد ... باز مست بود ...کشوندم بردمش سمت مبل و گذاشتم رو مبل.... و کنارش نشستم ... فهمیده بودن که رفته پارتی... یه کم عصبانی شدم ... ارسلان دختر باز بود .. با وجود من که عقد بسته بودیم .. رف پارتی تا با یه دختر دیگه برقصه .... چشام اومد رو
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
ارسلان: از خواب پاشدم دیانا پایین مبل خوابش برده بود .... یادم نبود چی شده...دیانا... دیااا ....دیا خانوم
دیانا: خوبیی ؟؟
ارسلان: آره چیشده
دیانا: هیچی ... دسشویی کو
ار:
دیانا: ساعت نه و نیم بود ... تو دلم آشوب بر پا بود و هر لحظه فکرای دیوونه واری به مغزم میرسید ... نکنه تصادف کرده باشه ... نکنه رفته و منو سر کار گذاشته ... نکنه ماشین زده بهش ... سردرد بودم ... رفتم تو آشپز خونه و یه لیوان آب خوردم و نشستم رو مبل
ارسلان: چشام تار بود و حالم خراب ... جلو در ویلا بودم درو باز کردم و رفتم تو
دیانا: در باز شد و ارسلان اومد تو
ارسلان: سرم گیج میرف و که ..........
دیانا: ارسلان افتاد زمین بدو بدو رفتم سمتش ... بوی الکل میومد ... باز مست بود ...کشوندم بردمش سمت مبل و گذاشتم رو مبل.... و کنارش نشستم ... فهمیده بودن که رفته پارتی... یه کم عصبانی شدم ... ارسلان دختر باز بود .. با وجود من که عقد بسته بودیم .. رف پارتی تا با یه دختر دیگه برقصه .... چشام اومد رو
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
ارسلان: از خواب پاشدم دیانا پایین مبل خوابش برده بود .... یادم نبود چی شده...دیانا... دیااا ....دیا خانوم
دیانا: خوبیی ؟؟
ارسلان: آره چیشده
دیانا: هیچی ... دسشویی کو
ار:
۱۷.۸k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.