p7
جیهوپ: به همین خیال باش
که یه پسر جذاب اومد تو اتاق
شوگا ویو *
رفتم تو اتاق که دیدم اون دختره که اونروز تو بار بود به صندلی بسته شده...پس اون خواهر جیمینه
ات ویو *
جیهوپ:سلام یونگی
شوگا: سلام... پس تو خواهر جیمینی
ات: چرا هردوتون اولش که میتین اینو بهم میگین؟ اره هستم
جیهوپ: این خیلی حرف میزنه باید بعدا دهنشو با چسب لوله ببندیم
ات: یااا، من زیاد حرف نمیزنم تو خیلی ساکتی... ولی انگار این پیشیه ساکت تره
شوگا: پیشی؟(پوزخند)
ات: اره... شبی گربه هایی
شوگا: ببین داره کاری میکنه از همین اول بزنمشاا
جیهوپ: ارامشتو حفظ کن داش... ات تو هم انقدر حرف نزن
ات: مییزنم
شوگا: عع میزنیی؟(داد)
اومد سمتمو یه سیلی محکم بهم زد که لبم پاره شد و خون اومد
جیهوپ: هی، اروم باش تا کسیو نکشتی
شوگا: به این بگو عصبانیم نکنه
جیهوپ: ات انقدر رو اعصابش نرو
ات: دلم میخواد مییرم
شوگا: ببین این سیلی هیچی نبود من میتونم...
ات: اتفاقا باید ازت تشکر کنم خونش خووشمزست
شوگا: جیهوپ برو بیرون
جیهوپ: یونگی گوش...
شوگا: برو بیروون (داد)
جبهوپ رفت بیرون که اون پسره یونگی رفت درو قفل کرد (ذهنتونو بشورین منحرفا من اسمات نمبنویسم) و اومد سمتمو کمر بندشو باز کرد
شوگا: گوش کن... مثل ادم میشموری
ات: بشین تا بشمورم
شوگا: عع واقعا؟ خودت خواستی
خیلی محکم با کمر بندش کتکم میزد اما من مقاومت میکردم که چیزی از دهنم خارج نشه
یونگی ویو *
دیدم هرچی میزنم هیچی نمیگه بازش کردم موهاشو گزفتمو انداختمش رو زمین بعدش تا میتونستم بهش لگد میزدم،همه جاش خونی بود اما هیچی نمیگفت
خسته شدم رفتم بیرون
جیهوپ ویو *
دیدم شوگا از اتاق اومد بیرون
جیهوپ: چیکار کردیی؟
شوگا: ادبش کردم
که صدای اتو از تو اتاق شنیدم
ات: من به این راحتی ادب نمیشم (بلند)
شوگا: این بسش نیست نههه؟ بعدا میدونم چیکارش کنم (داد)
شوگا رفت تو حال منم بدو رفتم پیش ات که دیدم خونیه و لباسش پارست
جیهوپ: خیلی دیوونه ای... میخواستم خوبی کنم گفتم زیاد حرف نزن، جوابشو میدی؟
ات: اره خب... من حالم خوبه
جیهوپ: ولی خیلی قوی هستی هیچی نگفتی
ات: من عادت کردم
جیهوپ: چی؟
ات: قبلا که پیش بابام بودم هر روز کتکم میزد... بعضیاش هنوز جاش مونده... حتی یه بار تو قمار باخت و میخواست منو بده یکی زیر خوابش باشم اما جیمین نزاشتو منو اون باهم رفتیم یه خونه ی دیگه... بخپاطر همین خیلی خیلی ممنون جیمینم و خیلی دوستش دارم (بغض)
یونگی ویو *
میهواستم برم اونجا که صدای جیهوپ و اتو شنیدم که حرف میزدن فالگوش وایستادم که با چیزی که شنیدم خشگم زد... باورم نمیشه، چرا انقدر زدمش؟ لعنت بعت یونگی
رفتم تو اتاق خودم (یونگی تو عمارت جیهوپ از اتاق داره)
ات ویو *
جیهوپ رفت بیرون و برام لباس اورد
جیهوپ: لباست پارست اینو بپوش
ات: مرسی... اما فکر کردم اینجا گروگانم داری بهم لباس میدیا
جیهوپ: دلم برات سوخت... الانم تا نظرم عوض نشده بگیر بپوشش
ات: خب
جیهوپ: چیه
ات: برو بیرون بپوشمش
جیهوپ: ها، باشه
رفت بیرون منم لباسمو عوض کردم، که یدفعه یونگی اومد تو گوشیشو در اورد
یونگی: بگو سییب
ات: سیب دوست ندارم
یونگی: اون رو سگمو بالا نیار میخوام عکستو بفرست واسه داداشت
ات: باشه.... موچییی
یونگی: موچی؟
ات: داداشم موچیع دیگه
یونگی: ابهت تر چی مافیاعع از بین میبری... اسکل
ات: اسکل تویی... اصلا دنگلی
یونگی: یکاری می کنم مرغای اسمون به حالت گریه کننا
ات: اتفاقا اسکل و دنگل اسم پرندست... توهین نکردم
یونگی: خفه
یونگی ویو *
این دختر چرا انقدر بامزست.... چی میگی بونگی یکم دلت به حالش سوخت حالا شده بامزه؟ اصلنم بامزه نیست
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ادامه دارد
شرط نداره شب میزارم
میخواستم از الان بگم چهارشنبه امتحاناتمون شروع میشه شاید وقت نکنم پارت بزارم اما سعیمو می کنم
که یه پسر جذاب اومد تو اتاق
شوگا ویو *
رفتم تو اتاق که دیدم اون دختره که اونروز تو بار بود به صندلی بسته شده...پس اون خواهر جیمینه
ات ویو *
جیهوپ:سلام یونگی
شوگا: سلام... پس تو خواهر جیمینی
ات: چرا هردوتون اولش که میتین اینو بهم میگین؟ اره هستم
جیهوپ: این خیلی حرف میزنه باید بعدا دهنشو با چسب لوله ببندیم
ات: یااا، من زیاد حرف نمیزنم تو خیلی ساکتی... ولی انگار این پیشیه ساکت تره
شوگا: پیشی؟(پوزخند)
ات: اره... شبی گربه هایی
شوگا: ببین داره کاری میکنه از همین اول بزنمشاا
جیهوپ: ارامشتو حفظ کن داش... ات تو هم انقدر حرف نزن
ات: مییزنم
شوگا: عع میزنیی؟(داد)
اومد سمتمو یه سیلی محکم بهم زد که لبم پاره شد و خون اومد
جیهوپ: هی، اروم باش تا کسیو نکشتی
شوگا: به این بگو عصبانیم نکنه
جیهوپ: ات انقدر رو اعصابش نرو
ات: دلم میخواد مییرم
شوگا: ببین این سیلی هیچی نبود من میتونم...
ات: اتفاقا باید ازت تشکر کنم خونش خووشمزست
شوگا: جیهوپ برو بیرون
جیهوپ: یونگی گوش...
شوگا: برو بیروون (داد)
جبهوپ رفت بیرون که اون پسره یونگی رفت درو قفل کرد (ذهنتونو بشورین منحرفا من اسمات نمبنویسم) و اومد سمتمو کمر بندشو باز کرد
شوگا: گوش کن... مثل ادم میشموری
ات: بشین تا بشمورم
شوگا: عع واقعا؟ خودت خواستی
خیلی محکم با کمر بندش کتکم میزد اما من مقاومت میکردم که چیزی از دهنم خارج نشه
یونگی ویو *
دیدم هرچی میزنم هیچی نمیگه بازش کردم موهاشو گزفتمو انداختمش رو زمین بعدش تا میتونستم بهش لگد میزدم،همه جاش خونی بود اما هیچی نمیگفت
خسته شدم رفتم بیرون
جیهوپ ویو *
دیدم شوگا از اتاق اومد بیرون
جیهوپ: چیکار کردیی؟
شوگا: ادبش کردم
که صدای اتو از تو اتاق شنیدم
ات: من به این راحتی ادب نمیشم (بلند)
شوگا: این بسش نیست نههه؟ بعدا میدونم چیکارش کنم (داد)
شوگا رفت تو حال منم بدو رفتم پیش ات که دیدم خونیه و لباسش پارست
جیهوپ: خیلی دیوونه ای... میخواستم خوبی کنم گفتم زیاد حرف نزن، جوابشو میدی؟
ات: اره خب... من حالم خوبه
جیهوپ: ولی خیلی قوی هستی هیچی نگفتی
ات: من عادت کردم
جیهوپ: چی؟
ات: قبلا که پیش بابام بودم هر روز کتکم میزد... بعضیاش هنوز جاش مونده... حتی یه بار تو قمار باخت و میخواست منو بده یکی زیر خوابش باشم اما جیمین نزاشتو منو اون باهم رفتیم یه خونه ی دیگه... بخپاطر همین خیلی خیلی ممنون جیمینم و خیلی دوستش دارم (بغض)
یونگی ویو *
میهواستم برم اونجا که صدای جیهوپ و اتو شنیدم که حرف میزدن فالگوش وایستادم که با چیزی که شنیدم خشگم زد... باورم نمیشه، چرا انقدر زدمش؟ لعنت بعت یونگی
رفتم تو اتاق خودم (یونگی تو عمارت جیهوپ از اتاق داره)
ات ویو *
جیهوپ رفت بیرون و برام لباس اورد
جیهوپ: لباست پارست اینو بپوش
ات: مرسی... اما فکر کردم اینجا گروگانم داری بهم لباس میدیا
جیهوپ: دلم برات سوخت... الانم تا نظرم عوض نشده بگیر بپوشش
ات: خب
جیهوپ: چیه
ات: برو بیرون بپوشمش
جیهوپ: ها، باشه
رفت بیرون منم لباسمو عوض کردم، که یدفعه یونگی اومد تو گوشیشو در اورد
یونگی: بگو سییب
ات: سیب دوست ندارم
یونگی: اون رو سگمو بالا نیار میخوام عکستو بفرست واسه داداشت
ات: باشه.... موچییی
یونگی: موچی؟
ات: داداشم موچیع دیگه
یونگی: ابهت تر چی مافیاعع از بین میبری... اسکل
ات: اسکل تویی... اصلا دنگلی
یونگی: یکاری می کنم مرغای اسمون به حالت گریه کننا
ات: اتفاقا اسکل و دنگل اسم پرندست... توهین نکردم
یونگی: خفه
یونگی ویو *
این دختر چرا انقدر بامزست.... چی میگی بونگی یکم دلت به حالش سوخت حالا شده بامزه؟ اصلنم بامزه نیست
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ادامه دارد
شرط نداره شب میزارم
میخواستم از الان بگم چهارشنبه امتحاناتمون شروع میشه شاید وقت نکنم پارت بزارم اما سعیمو می کنم
۱۹.۳k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.