پارت15
#پارت15
#افسونگر
ولی اینجا تا ساعت دوزاده ... نمی دونستم
چطور باید به خونه خبر بدم ... یه کم که بهش فکر کردم شونه بال انداختم و
گفتم:
- به درک! وقتی یه موبایل برام نمی خرن چطور باید خبرشون کنم؟ فوقش شب دیر که می
رم سریع می گم یه کار بهتر پیدا کردم ساعتش بیشتر ولی در ازاش حقوقش
بیشتره ... هر دوشون لل می شن ... آره این بهتره ...
داشتم همه صندلی ها رو برعکس می چیدم روی میز پایه هاشون بال بود و سطح صافشون
روی میز ... یکی از مشتری ها هنوز نشسته بود ... خیلی وقت بود اومده بود
... هنوزم قصد رفتن نداشت .. یه پسر یا شایدم یه مرد جنتلمن! اوهو! جنتلمن! مگه جنتلمن
هم وجود داشت اصل؟!!! اما از تیپش مشخص بود که اصل مال این دور و بر
نیست ... یه پالتوی مشکی خیلی شیک تنش بود با پیلور شکلتی ... شلوار خوش دوختی که
خط اتوش میوه قاچ می زد ... با کفش های رسمی براق ... از حق نگذریم خیلی
خوش قیافه بود ... وقتی اومد تو دخترای گارسون همه شون محوش شدن ... من در حال
جمع کردن ظرف از سر یکی از میز ها بودم ... چون نیرو کم آورده بودن از منم
خواستن که از آشپزخونه خارج بشم و کمک کنم ... اون لحظه هم مشغول انجام وظیفه بودم
که اومد تو ... یه لحظه همه دخترا سر جاشون خشک شدن ... قدش حدودا دو
متری بود ... موهاش یه رنگی بودن ما بین طلیی کثیف و کرم ... یه رنگی شبیه رنگ
خاک ... لخت و تکه تکه ... یه دسته اش روی پیشونیش ولو بود ... نشست روییکی از صندلی ها و منو رو از گارسونی که جلوش داشت غش می کرد دو انگشتی
گرفت ... من زیاد نگاش نکردم ... اما رنگ چشماش خوب تو ذهنم موند ... یه رنگ
خا ص و قشنگ! کهربایی ... بعد از اون نگاه اول دیگه نگاش نکردم ... وقتی اومد رستوران
شلوغ بود ... اما الن دیگه کسی نبود ... حتی گارسون ها هم رفته بودن ...
#افسونگر
ولی اینجا تا ساعت دوزاده ... نمی دونستم
چطور باید به خونه خبر بدم ... یه کم که بهش فکر کردم شونه بال انداختم و
گفتم:
- به درک! وقتی یه موبایل برام نمی خرن چطور باید خبرشون کنم؟ فوقش شب دیر که می
رم سریع می گم یه کار بهتر پیدا کردم ساعتش بیشتر ولی در ازاش حقوقش
بیشتره ... هر دوشون لل می شن ... آره این بهتره ...
داشتم همه صندلی ها رو برعکس می چیدم روی میز پایه هاشون بال بود و سطح صافشون
روی میز ... یکی از مشتری ها هنوز نشسته بود ... خیلی وقت بود اومده بود
... هنوزم قصد رفتن نداشت .. یه پسر یا شایدم یه مرد جنتلمن! اوهو! جنتلمن! مگه جنتلمن
هم وجود داشت اصل؟!!! اما از تیپش مشخص بود که اصل مال این دور و بر
نیست ... یه پالتوی مشکی خیلی شیک تنش بود با پیلور شکلتی ... شلوار خوش دوختی که
خط اتوش میوه قاچ می زد ... با کفش های رسمی براق ... از حق نگذریم خیلی
خوش قیافه بود ... وقتی اومد تو دخترای گارسون همه شون محوش شدن ... من در حال
جمع کردن ظرف از سر یکی از میز ها بودم ... چون نیرو کم آورده بودن از منم
خواستن که از آشپزخونه خارج بشم و کمک کنم ... اون لحظه هم مشغول انجام وظیفه بودم
که اومد تو ... یه لحظه همه دخترا سر جاشون خشک شدن ... قدش حدودا دو
متری بود ... موهاش یه رنگی بودن ما بین طلیی کثیف و کرم ... یه رنگی شبیه رنگ
خاک ... لخت و تکه تکه ... یه دسته اش روی پیشونیش ولو بود ... نشست روییکی از صندلی ها و منو رو از گارسونی که جلوش داشت غش می کرد دو انگشتی
گرفت ... من زیاد نگاش نکردم ... اما رنگ چشماش خوب تو ذهنم موند ... یه رنگ
خا ص و قشنگ! کهربایی ... بعد از اون نگاه اول دیگه نگاش نکردم ... وقتی اومد رستوران
شلوغ بود ... اما الن دیگه کسی نبود ... حتی گارسون ها هم رفته بودن ...
۲.۳k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.