مافیای من
#مافیای_من
پارت ۵۵
ات : جیمین خیلی دوستت دارم
جیمینن : منممم
کوک : چندشا حالم رو بهم زدین پاشین ببینم ( رید به جیمین و ات 😐😂)
جیمین: چیه حسودی می کنی
کو ک: پاشو کم زر بزن
ات : مگه چی شده کوک لیا رو داره دا
جیمین : نه نداره
کوک : قهر کرده رفته
ات ؛ چی کجا رفته
کوک : تو خانه یکی از دوستاش می مونه
ات : خاک تو سرت نتونستی نگهش داری
کوک: تهاینکه جیمین تو رو نگه میدارههه
جیمین : یاااا کوکک
جیمین : حالا بیخیال بعد می حرفیم الان بریم ماشین
جیمین و ات رفتن سوار ماشین شدن کوک هن سوار ماشین دیگه
تو ماشین
ات : جیمین دلت برام تنگ شده بود ( لوس
جیمین : نه
ات : یا جیمناااا
جیمین : می خواستم نجاتت بدم تا اذیتت کنم
ات خندید
ات : جیمیینااا
یهو شیشه پشت ماشین شکست
ات جیغ
جیمین اسلحلش رو در اورد
جیمیت : ات سرت رو ببر پایین
جیمین سرعتش ر زیاد ورد
ات : جیمین من می ترسم
جیمین : هیش هیچی نیس فقط سرت رو بالا نیار
جیمین زنگ زد به کای و گفت برن پیششون
چند مین بعد
اونا هنوز دنبالشون بودن
ات : سرعت ماشین خیلی زیادع
یهو کای با ماشین امد
جیمین زنگ زد به کای
جیمین : بریم تو کوچه ات زود بیاد ماشین بعدش برو
ات : چی جیمیننن داری چیمیگییی
جیمین : ات کاری که میگم رو بکن
یهو جیمین پیچید به کوچه
جیمین: پیاده شو
ات پیاده شد خواست بره ماشین یهو سنگ جلوش بود افتاد زمین
کای اونو کشت
جیمین رفت پیش ات
جیمین : اتت خوبی
ات : ایییییی جیمینییییییی خیلیییی درددد دارمممم
جیمین : باشههه باشههه ارم باششش
جیمین ات رو براید استایل بغل ورد گذاشت ماشبن
جیمین : ات رو ببر خونه
کای : چشم
یهو یکی هواست به جیمین شلیک کنه کع جیمین جا خالی داد خرد به چرخ ماشین و پنچر شد
جیمین : عجبببب شانسیییی
جیمزن:: کای تو رانددگی کن
جیمیت رفت سوار اون یکی ماشین شد و رفتن
و هنوز دنبالشون بودن
جیمین: ات خوبی
ات : جیمینییییی پام خیلی درد میکنهه
جیمین: باشه ارم باش تیر نخوردییی کههه افتادی زمین
ات : ولیییی درد میکنه
بعد چند مین اونا رو گم کردن و رسیدن خونه
جیمین : کای اونایی که دنبالمون بودن رو پیداشون کن
کای : چشم
جیمین : ات میتونی راه بری
ات : هم
ات از ماشین پیاده شد و با هم رفتن بالا
پارت ۵۶
ات : جیمین
جیمین : هم
ات : به لیا زنگ بزنم بیاد خانه مون
جیمین : چی الان
ات : اره نمی خوام زیاد از این قهر باشن
جیمین: نه بابام بزار کوک عادت کنه
ات : جیگین خیلی بد جنسی اون بهت کمک کرد
جیمین : شوخی کرد اوک زنگ بزن منم به کوک
ات : الو سلام لیا
لیا : سلام خوشگلم خوبی
ات ؛ مرسی خوبم
لیت : چرا نیستی
ات : لیا میشه بیای خونه من ( با بغض
لیا : چرااا خوشکلم چی شدهه ه
ات : با جیمین دعوا کردم سرم داد زد بیا لطفا
لیا،: قط کن الان امدم حسابش رو برسم
جیمین : من داد زدم من که ت رو نجات دادم
ات خندید
ات : خببب نقشه اس دیگهههه
جیمین : خوب بلدی نقش بازی کنی
ات : ما اینیم حالا تو
جیمین زنگ زد
جیمین : کوکک
کوک : چی شده باز
جیمین : کوک با ات دعوا کردم
کو ک : جیمیننن یک ساعت نشدهه کنا همین چه طوری دعوا کردین هیچ رسدین خانه
جیمین : ارههه لطفااا بیا به این ات چیزی بگو
کوک : اوککک امدم
قط کرد
جیمین : چه طور بود
ات : هم خوب بود
جیمین ؛ بازیگری بهم میاد
ات : بله برای شوهرم هنه چیز میاد
ات و جیمین رفتن پایین
که کوک امد
همون لحظه لیا هم اند
لیا : تو اینجا چیکار می کنی
کو ک: امدم پیش جیمین تو خودت اینجا چسکار می کنی
لیا : به توچه
ات : سلام بچه ها
لیا : ات این اینجا چه گوهی می خوره
جیمین : لیا جان ارم باش
کوک : یکی به این خانم بگه خودت اینجا چیکار می کنی
لیا : یکی به این اقای بی ادب یگه به توچه
کو ک: یکی به این
خواست حرف بزنه پرید وسط حرفش
ا ت: بسه باباممم یکی به این یکی به این بگه
جیمین : کوک بیا داخل بحرفیم
لیا : پس شما قهر نیستین
ات و جیمین : نه
لیا : من باش چقدر سادم که نمی دونم چه طوری امدم اینجا
ات : بیا حرف می زنیم
کوک و جیمین رفتن داخل و ات ولیا هم حیاط نشستن
جیمین ویو
با کوک رفتم داخل دیدم هیون داخله و دستش یک بچه هس
جیمین: تو جه طوریی وارد خونه شدییی
هیون : از در پشتی خودت بهم یاد داده بودی
کوک : تو نمی خوای دست از سر ما برداری
هیون : جیمین تروخدا به این بچه نگاه کن چقدر شبیه توعه این بچه توعا
جیمین : چی میگی
پارت ۵۵
ات : جیمین خیلی دوستت دارم
جیمینن : منممم
کوک : چندشا حالم رو بهم زدین پاشین ببینم ( رید به جیمین و ات 😐😂)
جیمین: چیه حسودی می کنی
کو ک: پاشو کم زر بزن
ات : مگه چی شده کوک لیا رو داره دا
جیمین : نه نداره
کوک : قهر کرده رفته
ات ؛ چی کجا رفته
کوک : تو خانه یکی از دوستاش می مونه
ات : خاک تو سرت نتونستی نگهش داری
کوک: تهاینکه جیمین تو رو نگه میدارههه
جیمین : یاااا کوکک
جیمین : حالا بیخیال بعد می حرفیم الان بریم ماشین
جیمین و ات رفتن سوار ماشین شدن کوک هن سوار ماشین دیگه
تو ماشین
ات : جیمین دلت برام تنگ شده بود ( لوس
جیمین : نه
ات : یا جیمناااا
جیمین : می خواستم نجاتت بدم تا اذیتت کنم
ات خندید
ات : جیمیینااا
یهو شیشه پشت ماشین شکست
ات جیغ
جیمین اسلحلش رو در اورد
جیمیت : ات سرت رو ببر پایین
جیمین سرعتش ر زیاد ورد
ات : جیمین من می ترسم
جیمین : هیش هیچی نیس فقط سرت رو بالا نیار
جیمین زنگ زد به کای و گفت برن پیششون
چند مین بعد
اونا هنوز دنبالشون بودن
ات : سرعت ماشین خیلی زیادع
یهو کای با ماشین امد
جیمین زنگ زد به کای
جیمین : بریم تو کوچه ات زود بیاد ماشین بعدش برو
ات : چی جیمیننن داری چیمیگییی
جیمین : ات کاری که میگم رو بکن
یهو جیمین پیچید به کوچه
جیمین: پیاده شو
ات پیاده شد خواست بره ماشین یهو سنگ جلوش بود افتاد زمین
کای اونو کشت
جیمین رفت پیش ات
جیمین : اتت خوبی
ات : ایییییی جیمینییییییی خیلیییی درددد دارمممم
جیمین : باشههه باشههه ارم باششش
جیمین ات رو براید استایل بغل ورد گذاشت ماشبن
جیمین : ات رو ببر خونه
کای : چشم
یهو یکی هواست به جیمین شلیک کنه کع جیمین جا خالی داد خرد به چرخ ماشین و پنچر شد
جیمین : عجبببب شانسیییی
جیمزن:: کای تو رانددگی کن
جیمیت رفت سوار اون یکی ماشین شد و رفتن
و هنوز دنبالشون بودن
جیمین: ات خوبی
ات : جیمینییییی پام خیلی درد میکنهه
جیمین: باشه ارم باش تیر نخوردییی کههه افتادی زمین
ات : ولیییی درد میکنه
بعد چند مین اونا رو گم کردن و رسیدن خونه
جیمین : کای اونایی که دنبالمون بودن رو پیداشون کن
کای : چشم
جیمین : ات میتونی راه بری
ات : هم
ات از ماشین پیاده شد و با هم رفتن بالا
پارت ۵۶
ات : جیمین
جیمین : هم
ات : به لیا زنگ بزنم بیاد خانه مون
جیمین : چی الان
ات : اره نمی خوام زیاد از این قهر باشن
جیمین: نه بابام بزار کوک عادت کنه
ات : جیگین خیلی بد جنسی اون بهت کمک کرد
جیمین : شوخی کرد اوک زنگ بزن منم به کوک
ات : الو سلام لیا
لیا : سلام خوشگلم خوبی
ات ؛ مرسی خوبم
لیت : چرا نیستی
ات : لیا میشه بیای خونه من ( با بغض
لیا : چرااا خوشکلم چی شدهه ه
ات : با جیمین دعوا کردم سرم داد زد بیا لطفا
لیا،: قط کن الان امدم حسابش رو برسم
جیمین : من داد زدم من که ت رو نجات دادم
ات خندید
ات : خببب نقشه اس دیگهههه
جیمین : خوب بلدی نقش بازی کنی
ات : ما اینیم حالا تو
جیمین زنگ زد
جیمین : کوکک
کوک : چی شده باز
جیمین : کوک با ات دعوا کردم
کو ک : جیمیننن یک ساعت نشدهه کنا همین چه طوری دعوا کردین هیچ رسدین خانه
جیمین : ارههه لطفااا بیا به این ات چیزی بگو
کوک : اوککک امدم
قط کرد
جیمین : چه طور بود
ات : هم خوب بود
جیمین ؛ بازیگری بهم میاد
ات : بله برای شوهرم هنه چیز میاد
ات و جیمین رفتن پایین
که کوک امد
همون لحظه لیا هم اند
لیا : تو اینجا چیکار می کنی
کو ک: امدم پیش جیمین تو خودت اینجا چسکار می کنی
لیا : به توچه
ات : سلام بچه ها
لیا : ات این اینجا چه گوهی می خوره
جیمین : لیا جان ارم باش
کوک : یکی به این خانم بگه خودت اینجا چیکار می کنی
لیا : یکی به این اقای بی ادب یگه به توچه
کو ک: یکی به این
خواست حرف بزنه پرید وسط حرفش
ا ت: بسه باباممم یکی به این یکی به این بگه
جیمین : کوک بیا داخل بحرفیم
لیا : پس شما قهر نیستین
ات و جیمین : نه
لیا : من باش چقدر سادم که نمی دونم چه طوری امدم اینجا
ات : بیا حرف می زنیم
کوک و جیمین رفتن داخل و ات ولیا هم حیاط نشستن
جیمین ویو
با کوک رفتم داخل دیدم هیون داخله و دستش یک بچه هس
جیمین: تو جه طوریی وارد خونه شدییی
هیون : از در پشتی خودت بهم یاد داده بودی
کوک : تو نمی خوای دست از سر ما برداری
هیون : جیمین تروخدا به این بچه نگاه کن چقدر شبیه توعه این بچه توعا
جیمین : چی میگی
۲۵.۵k
۱۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.