پارت5
پارت5
و مردن مگه میشه اصن چرا این اتفاق افتاد اصن نمیتونستم حرف بزنم به سختی زبون باز کردم
_اــ. الان مامان بابام کجان؟ بهتره شوخیو تموم کنید
تهیونگ عصبانی برگشت سمتمو گفت
+کدوم شوخی ها کدوم شوخی اینکه مامان بابات مردن اره
_من... من میخوام ـ... ببینمشون
+دیگه دیدنی در کار نیس همون دو سال پیش دیدییشون بسه دیکه نیمخواد الان باید بری سر خاکشون
_ینی تو ـ. تو صبر نکردی من بیام مامان بابامو واس اخرین بار بینم؟(داد)
+خوب کاری کردم اتفاقا میخواستن نگهشون دارن که بیای ولی نزاشتم کار خوبی
رفتم جلو یه سیلی زدم بهشو و داد زدم
_چرااا مگه من چیکار کردممم هااو چرااا نزاشتی ببینمشون تو چرا انقد ادم بیشعـ...
با سیلی که زد حرفم قطع شد
داد سرمداد میزد یه چیزای میگفت ودی من نمیشنید و حالم بد شدو سیاهی.........
بعدیش قشنگه😅🩸💔
و مردن مگه میشه اصن چرا این اتفاق افتاد اصن نمیتونستم حرف بزنم به سختی زبون باز کردم
_اــ. الان مامان بابام کجان؟ بهتره شوخیو تموم کنید
تهیونگ عصبانی برگشت سمتمو گفت
+کدوم شوخی ها کدوم شوخی اینکه مامان بابات مردن اره
_من... من میخوام ـ... ببینمشون
+دیگه دیدنی در کار نیس همون دو سال پیش دیدییشون بسه دیکه نیمخواد الان باید بری سر خاکشون
_ینی تو ـ. تو صبر نکردی من بیام مامان بابامو واس اخرین بار بینم؟(داد)
+خوب کاری کردم اتفاقا میخواستن نگهشون دارن که بیای ولی نزاشتم کار خوبی
رفتم جلو یه سیلی زدم بهشو و داد زدم
_چرااا مگه من چیکار کردممم هااو چرااا نزاشتی ببینمشون تو چرا انقد ادم بیشعـ...
با سیلی که زد حرفم قطع شد
داد سرمداد میزد یه چیزای میگفت ودی من نمیشنید و حالم بد شدو سیاهی.........
بعدیش قشنگه😅🩸💔
۲.۹k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.