پارت 45
پارت 45
#قاتل_من
از وقتی ک حرف تهیونگ و شنیدم تا الان دلهره دارم و استرس عجیبی وجودمو فرا گرفته احساس میکنم قراره اتفاقی بیوفته...از پیش سالن رد شدم...که دیدم تلویزیون عمارت هنوز روشنه....به سمت تی وی رفتم که خاموشش کنم...
که با خبرفوری که روی صفحه تلویزیون ظاهر شد کنجکاو شدم و کمی مکث کردم که خبرنگار شروع کرد به صحبت کرد....
ا/ت ک بی خبر ایستاده بود و داشت به اخباری ک تلویزیون پخش میکرد گوش میکرد که خبرنگار شروع به صحبت کرد و گفت امروز ساعت ۶:۳۵ عصر رئیس شرکت معروف چانگ مین توی یکی از اتاق های شرکتش با شلیک گلوله که به سرش اصابت کرده بود به قتل رسید و بالافاصله بعد از پیدا کردن جنازه ش اونو به بیمارستان منتقل کردن هر چند هویت قاتل هنوز آفشا نشده ولی دولت هم کنون در حال پیگیری این قضیه هستن...
ا/ت بعد از شنیدن خبر قتل پدرش جیغی میزنه و دستشو روی دهنش میزاره و رو زمین می افتد و در حالی که اشک صورتشو خیس کرده پیش خودش میگه باورم نمیشه تهیونگ تونست چنین کاری یو انجام بده....
تهیونگ و کوک همین طور که در حال باز گشتن به عمارت بودن و هینا از شدت خستگی خوابش برده بود تهیونگ کتشو در میاره و روی هینا میندازه ک مبادا سردشه و سرما بخوره....
که تابلوی اخباری که روی یکی از ساختمونا نصب شده بود توجه کوک و جلب میکنه...و به تهیونگ میگه به همین سرعت فهمیدن؟
تهیونگ پوزخندی میزنه و میگه قرار نیست چیزی بفهمن چون سرنخی ندارن ک پیگیر ماجرا شن به محض ورود مون به شرکت تمام دوربین ها را نابود کردیم...و به میتسویا سپردم به خانه چانگ بره و تمام اطلاعات و فیلم های ک دوربین گرفته بوده و از سیستم اصلی پاک کنه....
_میتسویا علاوه بر اینکه بادیگارد تهیونگ بود یکی از خطرناکترین هکرا به حساب میومد ویکی از سر دسته های مهم باند سیاه...
تهیونگ زنگی به میتسویا میزنه و میگه به بچه های باندمون اطلاع بده چند روزی اينطرفا
آفتابی نشن تا از این قضیه چند ماهی بگذره....
میتسویا در جواب میگه که نگران نباشید جناب قبل از اینکه شما بگید من بهشون اطلاع دادم...
#قاتل_من
از وقتی ک حرف تهیونگ و شنیدم تا الان دلهره دارم و استرس عجیبی وجودمو فرا گرفته احساس میکنم قراره اتفاقی بیوفته...از پیش سالن رد شدم...که دیدم تلویزیون عمارت هنوز روشنه....به سمت تی وی رفتم که خاموشش کنم...
که با خبرفوری که روی صفحه تلویزیون ظاهر شد کنجکاو شدم و کمی مکث کردم که خبرنگار شروع کرد به صحبت کرد....
ا/ت ک بی خبر ایستاده بود و داشت به اخباری ک تلویزیون پخش میکرد گوش میکرد که خبرنگار شروع به صحبت کرد و گفت امروز ساعت ۶:۳۵ عصر رئیس شرکت معروف چانگ مین توی یکی از اتاق های شرکتش با شلیک گلوله که به سرش اصابت کرده بود به قتل رسید و بالافاصله بعد از پیدا کردن جنازه ش اونو به بیمارستان منتقل کردن هر چند هویت قاتل هنوز آفشا نشده ولی دولت هم کنون در حال پیگیری این قضیه هستن...
ا/ت بعد از شنیدن خبر قتل پدرش جیغی میزنه و دستشو روی دهنش میزاره و رو زمین می افتد و در حالی که اشک صورتشو خیس کرده پیش خودش میگه باورم نمیشه تهیونگ تونست چنین کاری یو انجام بده....
تهیونگ و کوک همین طور که در حال باز گشتن به عمارت بودن و هینا از شدت خستگی خوابش برده بود تهیونگ کتشو در میاره و روی هینا میندازه ک مبادا سردشه و سرما بخوره....
که تابلوی اخباری که روی یکی از ساختمونا نصب شده بود توجه کوک و جلب میکنه...و به تهیونگ میگه به همین سرعت فهمیدن؟
تهیونگ پوزخندی میزنه و میگه قرار نیست چیزی بفهمن چون سرنخی ندارن ک پیگیر ماجرا شن به محض ورود مون به شرکت تمام دوربین ها را نابود کردیم...و به میتسویا سپردم به خانه چانگ بره و تمام اطلاعات و فیلم های ک دوربین گرفته بوده و از سیستم اصلی پاک کنه....
_میتسویا علاوه بر اینکه بادیگارد تهیونگ بود یکی از خطرناکترین هکرا به حساب میومد ویکی از سر دسته های مهم باند سیاه...
تهیونگ زنگی به میتسویا میزنه و میگه به بچه های باندمون اطلاع بده چند روزی اينطرفا
آفتابی نشن تا از این قضیه چند ماهی بگذره....
میتسویا در جواب میگه که نگران نباشید جناب قبل از اینکه شما بگید من بهشون اطلاع دادم...
۸.۰k
۲۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.