p²
p²
𝐦𝐲 𝐝𝐢𝐟𝐟𝐞𝐫𝐞𝐧𝐭 𝐥𝐨𝐯𝐞
خدمتکار اومد و گفت (خدمتکار='
'خانم
+چیشده؟
'خانم یکی از بهترین طراحامون دارن استفا میدن
+چیییییی؟؟؟
ات با عجله رفت پایین وقتی طراح را دید که داره استفا میده عصبی شد به سرعت و حرص به سمتش رفت و یقهشو کشید
به چشمای طراح نگاه کرد
توی چشماش ترس موج میزد
یکی با مشت خوابود تو دهنی طراح که طراح پرتتتت شد زمین(دمت گرم ات از این کارام بلدی دس خوش)
ات گفت
+اینو بندازید بیرونننننن(عربده
'''چشم خانم
+یه نگاه چپ چپ بهش کردم و رفتم بالا
خیلی عصبانی بودم اون بهترین طراهمون بود
خلاصه هرروز این هفته یه جوری گذشت که شد چهارشنبه
ویو ات
خب ساعت ۶ اتوبوسم راه می افته الان ساعت۲عه خب امممم میرم غذا بخورم بعدش برنامه ریزی می کنم
ویو من
خب ناهار ات نودل و دوکبوکی بود خورد بعد اومد ساعت ۲:۴۰ دقیقه بود چمدونش را بست لباس را اماده کرد رفت تو تیک تاک (الحق خودمی ات)
شد ساعت پنج
ویو ات
یه حموم ۱۰ مینی گرفتم اومدم بیرون۵:۱۰
یه ارایش کردم۵:۱۵
لباسام را پوشیدم۵:۲۰
راه افتادم
رسیدم به ایستگاه اتوبوس
چمدونم را برداشتم و رفتم سمت اتوبوسم رسیدم چمدونم را گذاشتم کلیدشو گرفتم و رفتم ته اتوبوس بلکه کسی کنارم نشینه اما یه دختره...ن ..ن امکان نداره
اون یجی نیست?؟
+یجی؟
یجی=@
@چی شما اسم منو از کجا می دونید؟
+اهه ....چطور بگم من کیم اتم
@چیییی کیم ات رئیس شرکت £(این چیزه لگو شرکت اته)
+امم بله
@خوشحالم از اشنایی باهاتون
+همچنین
خلاصه کنار هم نشستن و کلی شعر گفتن و رسیدن از شانس هم اتاقاشون کنار هم بود
باهم هم خوب مچ شده بودن
روز بعد
ویو ات
اهه راستی قرار بود امروز با یجی بریم کنار دریا پاشم اماده شم
ات یه ارایش لایت کرد یه لباس ساحلی پوشید(نگردید دنبالش نزاشتم بعدا باید بزارم)
و رفت دم در اتاق یجی همونطور که داشت صندل هاشو می بست در از و یجی را صدا زد
+یجیااااااا
@اومدم اتیییی
همون موقع که یجی درو باز کرد ات اومد بالا و جفتشون ترسیدن(می فهمید چی میگم دیگ ن؟)
+اماده ای بریم
@اره بریم
ات و یجی رفتن کنار دریا
می خواستن سوار قایق بشن یه مردی جلوشون بود که اونم می خواست با همون قایق بره
ات بهش زل زده بود که یحی گفت
@ات حالت خوبه؟چیو نگاه می کنی؟(بخش دوم با پوزخند
+عاا چی هیچی فقط قیافش خیلی برام اشناس .....اهان ات زد تو گوگل که براش اورد رئیس شرکت₩
گایز اسم شرکتاشون
یجی€
کوک₩
ات£
یجی گفت
@یعنی اون کوکه
+اوهومم
+اممم ببخشید اقا شما جئون جونگکوک هستید؟
-چطور؟
+ام هیچی همینطوری
-اره هستم بعد نگاهشو از ات گرفت
+منو نشناختید؟(سرشو کج کرد
-کی باشید که بشناسمتون؟(پوزخند نگاه سر تا پا لجی
+من کیم اتم رئیس شرکت£
-اهان خب که چی
+(تو ذهنش وای چه مغرور نخوریمون)
جا نمیشه دیگه
𝐦𝐲 𝐝𝐢𝐟𝐟𝐞𝐫𝐞𝐧𝐭 𝐥𝐨𝐯𝐞
خدمتکار اومد و گفت (خدمتکار='
'خانم
+چیشده؟
'خانم یکی از بهترین طراحامون دارن استفا میدن
+چیییییی؟؟؟
ات با عجله رفت پایین وقتی طراح را دید که داره استفا میده عصبی شد به سرعت و حرص به سمتش رفت و یقهشو کشید
به چشمای طراح نگاه کرد
توی چشماش ترس موج میزد
یکی با مشت خوابود تو دهنی طراح که طراح پرتتتت شد زمین(دمت گرم ات از این کارام بلدی دس خوش)
ات گفت
+اینو بندازید بیرونننننن(عربده
'''چشم خانم
+یه نگاه چپ چپ بهش کردم و رفتم بالا
خیلی عصبانی بودم اون بهترین طراهمون بود
خلاصه هرروز این هفته یه جوری گذشت که شد چهارشنبه
ویو ات
خب ساعت ۶ اتوبوسم راه می افته الان ساعت۲عه خب امممم میرم غذا بخورم بعدش برنامه ریزی می کنم
ویو من
خب ناهار ات نودل و دوکبوکی بود خورد بعد اومد ساعت ۲:۴۰ دقیقه بود چمدونش را بست لباس را اماده کرد رفت تو تیک تاک (الحق خودمی ات)
شد ساعت پنج
ویو ات
یه حموم ۱۰ مینی گرفتم اومدم بیرون۵:۱۰
یه ارایش کردم۵:۱۵
لباسام را پوشیدم۵:۲۰
راه افتادم
رسیدم به ایستگاه اتوبوس
چمدونم را برداشتم و رفتم سمت اتوبوسم رسیدم چمدونم را گذاشتم کلیدشو گرفتم و رفتم ته اتوبوس بلکه کسی کنارم نشینه اما یه دختره...ن ..ن امکان نداره
اون یجی نیست?؟
+یجی؟
یجی=@
@چی شما اسم منو از کجا می دونید؟
+اهه ....چطور بگم من کیم اتم
@چیییی کیم ات رئیس شرکت £(این چیزه لگو شرکت اته)
+امم بله
@خوشحالم از اشنایی باهاتون
+همچنین
خلاصه کنار هم نشستن و کلی شعر گفتن و رسیدن از شانس هم اتاقاشون کنار هم بود
باهم هم خوب مچ شده بودن
روز بعد
ویو ات
اهه راستی قرار بود امروز با یجی بریم کنار دریا پاشم اماده شم
ات یه ارایش لایت کرد یه لباس ساحلی پوشید(نگردید دنبالش نزاشتم بعدا باید بزارم)
و رفت دم در اتاق یجی همونطور که داشت صندل هاشو می بست در از و یجی را صدا زد
+یجیااااااا
@اومدم اتیییی
همون موقع که یجی درو باز کرد ات اومد بالا و جفتشون ترسیدن(می فهمید چی میگم دیگ ن؟)
+اماده ای بریم
@اره بریم
ات و یجی رفتن کنار دریا
می خواستن سوار قایق بشن یه مردی جلوشون بود که اونم می خواست با همون قایق بره
ات بهش زل زده بود که یحی گفت
@ات حالت خوبه؟چیو نگاه می کنی؟(بخش دوم با پوزخند
+عاا چی هیچی فقط قیافش خیلی برام اشناس .....اهان ات زد تو گوگل که براش اورد رئیس شرکت₩
گایز اسم شرکتاشون
یجی€
کوک₩
ات£
یجی گفت
@یعنی اون کوکه
+اوهومم
+اممم ببخشید اقا شما جئون جونگکوک هستید؟
-چطور؟
+ام هیچی همینطوری
-اره هستم بعد نگاهشو از ات گرفت
+منو نشناختید؟(سرشو کج کرد
-کی باشید که بشناسمتون؟(پوزخند نگاه سر تا پا لجی
+من کیم اتم رئیس شرکت£
-اهان خب که چی
+(تو ذهنش وای چه مغرور نخوریمون)
جا نمیشه دیگه
۲.۵k
۰۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.