خب پارت یک

خب پارت یک

( ببخشید که نبودم ۱۵ گیگو ۸ روزه به فنا دادم 😔)
خب بریم
از دید گومی
دارم میرم پیش داداشی هیچ وقت باهام حرف نمیزنه اصلا براش واقعی نیستم نمی‌دونم اصلا کی براش مهمه با اون اخلاق:-«&:--؛&&++ ( سانسور شده است 😂)
مگومی : چیزی فرمودی 💢
گومی : چی نه من غلط بکنم
مگومی : فعلا که کردی 💢
گومی : باشه باشه ببخشید
اندر فکر گومی : داداشیه بدددددددددددددد
اندر فکر مگومی : گومیههه بدددددددددددد
( و من که دارم ریسه میرم 😂
گومی و مگومی : تو چی میگی این وسط
من : ببخشید ببخشید من رفتم
مگومی : از اول نمیومدی
من : من یکی یه جا سرت خالی میکنم بلایی سرت اومد بدون تخسیر خودته
گومی : همون بهتر که رفتی
اندر ذهن من : ای خدا روشو برم من )
گومی : من برم ماموریتمو از گوجو سنپای بگیرم
( گوجو از کی سنپای شده ؟
گومی : از همون موقع که من گفتم
من : ای خدااااا کمم نمیاره
گومی : تو جواب نداری چ ربطی به من داره
من : باشه باشه برو ماموریت دارم برات )
مگومی : باشه برو کاری داشتی زنگ نزن
گومی : داشته باشمم زنگ نمیزنم
مگومی : خوبه حالا برو حوصلتو ندارم
گومی : نه خیلی من دارم
رفتم پیش گوجو سان
گوجو : عه سلام خانوم کوچولو کجا موندی وقت شناس بودی دیگه نیستی
گومی : نه داداشیو یه مزاحم دیدم
( الان من مزاحمم ؟💢
گومی : پ نه پ من مزاحمم معلومه که تویی
من : باشه من میرم تو بمون تو کف ایندت )

ببخشید کوتاه بود