ماده برو پارت ۸
از زبان راوی:
شینوبو: اوبانای بیدار شد بهش غذا بده باشه؟
اوبانای خیلی آروم:باشه؟
میتسوری بیدار شد اوبانای داشت یه چیزی درست میکرد تا بده میتسوری بخوره همون طوری که شینوبو گفته بود
داشت زورشو میزد و آخر براش سوپ درست کرد میتسوری نشست و با صدای ضعیف گفت:اوبانای...چیکار... چیکار ...میکنی؟
اوبانای سوپ رو روی میز گذاشت یه قاشق ازش برداشت فوتش کرد گفت:بخور
تا آخرش رو بهش داد خورد
اوبانای به شینوبو پیام داد:الان چیکار کنم؟
گفت:هیچی همون کار های معمولی و همیشگی دیگه اگه میخوای بعدا ببرش بیرون ولی مواضبش باش ممکنه واقعا بچه داشته باشه!
اوبانای یادش نبود تعجب کرد پیام داد:اگه باشه چی؟
شینوبو: دیگه کاریش نمیشه کرد دست من نیست دست خودته!
شینوبو: اوبانای بیدار شد بهش غذا بده باشه؟
اوبانای خیلی آروم:باشه؟
میتسوری بیدار شد اوبانای داشت یه چیزی درست میکرد تا بده میتسوری بخوره همون طوری که شینوبو گفته بود
داشت زورشو میزد و آخر براش سوپ درست کرد میتسوری نشست و با صدای ضعیف گفت:اوبانای...چیکار... چیکار ...میکنی؟
اوبانای سوپ رو روی میز گذاشت یه قاشق ازش برداشت فوتش کرد گفت:بخور
تا آخرش رو بهش داد خورد
اوبانای به شینوبو پیام داد:الان چیکار کنم؟
گفت:هیچی همون کار های معمولی و همیشگی دیگه اگه میخوای بعدا ببرش بیرون ولی مواضبش باش ممکنه واقعا بچه داشته باشه!
اوبانای یادش نبود تعجب کرد پیام داد:اگه باشه چی؟
شینوبو: دیگه کاریش نمیشه کرد دست من نیست دست خودته!
۳.۷k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.