عشق ابدی پارت ۱۳۰
عشق ابدی پارت ۱۳۰
ویو نویسنده
بعد از فهمیدن کل ماجرا باهاشون همراه شد.
یونگی تک به تک به همه عطر میزد تا رسید به کوک.
عطر دوم رو از دست جیمین گرفت و به لباس کوک اسپری کرد.
کوک : یا هیونگ چرا من؟(آروم)
+حرف نباشه(آروم)
یانگ : خب...الان که بو ها رو متوجه شد!!
-خب همینه دیگه. اگر متوجه بوها نشه که نمیفهمه چه عطر هایی استفاده کردیم. بعدشم مهم اینه که ندید به چه کسی زدیم..چون در هر حال باید هر شخص رو برسی کنه..
بعد کلی جر و بحث طبق گفته ی یونگی همه تو یک خط ، جلوی تهیونگ وایستادن.
جیمین ، یانگ ، یونگی ، جین ، جیهوپ ، جونگ کوک و در آخر نامجون
بعد از صدای شروع یونگی با چشمای بسته سمت اولین نفر رفت.
چه حس عجیبی که باید همه هیونگاش رو بغل کنه. و از اون عجیب تر براش این بود که قراره کوک رو بغل کنه.
استرسی وجودش رو فرا گرفته بود ، میتونست از اون بغل دست بکشه و مثل بغل بقیه حواسش رو جمع کنه!؟
آروم آروم دستش دور شونه های جیمین حلقه شد و سرش سمت گردن و بعد هم شونه های جیمین رفت. در مقابل جیمین هم بغلش کرد
بعد از مطمئن شدن از عطر جیمین ، سمت یانگ رفت.
جلوی تپش قلب زیادش رو گرفت و سعی کرد آروم باشه..
دستاش رو دور شونه های یانگ حلقه کرد و بعد از بوییدن گردن و شونه هاش کمی تو بغلش ایستاد..
وقتی تشخیص داد عطر هاشون یکیه رفت سراغ نفر سوم ، یونگی!
دستش رو دور کمرش انداخت و گردن و شونه هاش رو بویید.
این بار هم عطر ها یکی بود.
نفر چهارم جین
دستاش رو دور کمرش حلقه کرد و گردن و شونه هاش رو بویید. همون عطر قبلی!
نفر پنجم جیهوپ بود..
هر چقدر جلوتر میرفت استرسش هم بیشتر میشد
ته : یاااا ایسگام کردین؟
جین : هی فقط ادامه بده
با احتیاط دستاش رو دور کمر جیهوپ حلقه کرد و گردن و شونه هاش رو بویید.
نفر ششم...جونگ کوک بود..
تونست موج عجیبی رو از طرف شخص مقابلش دریافت کنه. با صدای خنده ای که شنید متوجه شد بلاخره رسیده...
قلبش عین نوزاد تند و سریع میزد. کمی تردید کرد ، اما میدونست اگر بیشتر ادامه بده توجه بقیه جلب میشه. نفس عمیقی کشید و جلوتر رفت
دستاش رو دور کمر باریک کوک حلقه کرد و اون رو ناخواسته به خودش فشرد.
سرش رو آروم سمت گردنش برد و به ظاهر بویید. بعد هم شونه هاش...
لحظه ای تو فکر رفت. غافل از اینکه اون سمت همه با خنده و شیطنت نگاهشون میکنن و پسر مقابلش با لبخندی خجالتی دستاش رو دور شونه هاش حلقه کرده.
عجیب بود ؛ بو از نظرش متفاوت بود و کمی شک داشت.
دوباره سرش رو سمت گردن جونگ کوک برد و بو کرد.
گیج شد... سعی کرد عطر نفر بعدی رو هم بو کنه تا درست تصمیم بگیره.
ویو نویسنده
بعد از فهمیدن کل ماجرا باهاشون همراه شد.
یونگی تک به تک به همه عطر میزد تا رسید به کوک.
عطر دوم رو از دست جیمین گرفت و به لباس کوک اسپری کرد.
کوک : یا هیونگ چرا من؟(آروم)
+حرف نباشه(آروم)
یانگ : خب...الان که بو ها رو متوجه شد!!
-خب همینه دیگه. اگر متوجه بوها نشه که نمیفهمه چه عطر هایی استفاده کردیم. بعدشم مهم اینه که ندید به چه کسی زدیم..چون در هر حال باید هر شخص رو برسی کنه..
بعد کلی جر و بحث طبق گفته ی یونگی همه تو یک خط ، جلوی تهیونگ وایستادن.
جیمین ، یانگ ، یونگی ، جین ، جیهوپ ، جونگ کوک و در آخر نامجون
بعد از صدای شروع یونگی با چشمای بسته سمت اولین نفر رفت.
چه حس عجیبی که باید همه هیونگاش رو بغل کنه. و از اون عجیب تر براش این بود که قراره کوک رو بغل کنه.
استرسی وجودش رو فرا گرفته بود ، میتونست از اون بغل دست بکشه و مثل بغل بقیه حواسش رو جمع کنه!؟
آروم آروم دستش دور شونه های جیمین حلقه شد و سرش سمت گردن و بعد هم شونه های جیمین رفت. در مقابل جیمین هم بغلش کرد
بعد از مطمئن شدن از عطر جیمین ، سمت یانگ رفت.
جلوی تپش قلب زیادش رو گرفت و سعی کرد آروم باشه..
دستاش رو دور شونه های یانگ حلقه کرد و بعد از بوییدن گردن و شونه هاش کمی تو بغلش ایستاد..
وقتی تشخیص داد عطر هاشون یکیه رفت سراغ نفر سوم ، یونگی!
دستش رو دور کمرش انداخت و گردن و شونه هاش رو بویید.
این بار هم عطر ها یکی بود.
نفر چهارم جین
دستاش رو دور کمرش حلقه کرد و گردن و شونه هاش رو بویید. همون عطر قبلی!
نفر پنجم جیهوپ بود..
هر چقدر جلوتر میرفت استرسش هم بیشتر میشد
ته : یاااا ایسگام کردین؟
جین : هی فقط ادامه بده
با احتیاط دستاش رو دور کمر جیهوپ حلقه کرد و گردن و شونه هاش رو بویید.
نفر ششم...جونگ کوک بود..
تونست موج عجیبی رو از طرف شخص مقابلش دریافت کنه. با صدای خنده ای که شنید متوجه شد بلاخره رسیده...
قلبش عین نوزاد تند و سریع میزد. کمی تردید کرد ، اما میدونست اگر بیشتر ادامه بده توجه بقیه جلب میشه. نفس عمیقی کشید و جلوتر رفت
دستاش رو دور کمر باریک کوک حلقه کرد و اون رو ناخواسته به خودش فشرد.
سرش رو آروم سمت گردنش برد و به ظاهر بویید. بعد هم شونه هاش...
لحظه ای تو فکر رفت. غافل از اینکه اون سمت همه با خنده و شیطنت نگاهشون میکنن و پسر مقابلش با لبخندی خجالتی دستاش رو دور شونه هاش حلقه کرده.
عجیب بود ؛ بو از نظرش متفاوت بود و کمی شک داشت.
دوباره سرش رو سمت گردن جونگ کوک برد و بو کرد.
گیج شد... سعی کرد عطر نفر بعدی رو هم بو کنه تا درست تصمیم بگیره.
۴.۶k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.