ازدواج اجباری پارت:¹⁰

ازدواج اجباری پارت:¹⁰

ات میوفته و کوک ات و میگیره
-حواست کجاس خانم کوچولو
+سرم گیج رفت یهو افتادم
-دفه بعد حواست و جمع کن الان بریم صبحانه بخوریم که بری مدرسه
+باشه
رفتن صبحانه خوردن
-خب صبحانت و خوردی برو اماده شو
+باشه

ویو ات : بلند شدم و رفتم اتاقم و فرم مدرسم و پوشیدم رفتم دستشویی صورتم و شستم و یکم ارایش کردم ( عکس فرم مدرسه ات و براتون میزارم)
داشتم تو اینه قربون خودم میرفتم که کوک اومد پشتم
-خانم کوچولو فکر نمیکنی لباست زیادی کوتاهه
+نه اصلا خیلی هم خوبه اقای جئون
-باشه ، دارم برات (اخرش و اروم میگه
+چیزی گفتی
-نه بریم
+بریم
-رفتن سوار ماشین شدن و سمت مدرسه حرکت کردن
&اقا رسیدیم
-خب ات قبل از اینکه بری چندتا چیز رو بهت بگم ۱ به پسرها نزدیک نمیشی ۲ درست و خوب میخونی ۳ هر اتفاقی افتاد وقتی اومدی خونه برام تعریف میکنی
 + چشم حالا میتونم برم (کلافه
-اره برو
+رفتم داخل و رفتم دفتر مدیر که منو برد سمت کلاس
(*علامت مدیر)
*خب بچه ها امروز دانش آموز جدید داریم
*خب ات خودت و معرفی کن
+سلام من کیم ات هستم
همه باهم:سلام خوش اومدی
*خب ات ایشون اقای لی معلمتون هستم
+سلام(لبخند
^سلام ات خوش اومدی میتونی بری اونجا پیش بکهیون بشینی
+ممنون چشم
رفت و سر میز نشست