عشق جنگی من
پارت 26
+میخوام باهاتون صحبت کنم من و کوک تنها میریم توی اون عمارت
لویی :ولی
کوک چشمک زد بهش
+فهیمیدین
همه :چشم
کوک در گوش ا/ت :درش بیار و بندازش دور (آروم)
+(پوزخند) چشم ددی
لویی :واقعا جی پی اس بود
لیندا :باورم نمیشه
ا/ت انداخت پایین و لحش کرد جی پی اس رو
+وقتی که ما میریم داخل با شمارش نگهابانا رو میارین داخل و نگهابانای بیرونی رو خفه میکنین تا کسی نفهمه خوب اینجاش رو میپرم ب تهیونگ و نامجون و لیندا
جین تو هم باید دوربین هارو خاموش کنی فهمیدی
جین :چشم
_لویی تو هم با شمشیرت حواست ب ما باشه
لویی:چشم ارباب
+جیمین
جیمین :بله بانو
+با تک تیراندازت حواست باشه ببنی می مارو دید میزنه اگر کس ی و دیدی با نقاب بود زنده برام بیارش
جیمین :چشم
+خوب بریم که بازی کنیم
فلش بک ب زمان حال *
_چغدر زود گول میخوری
@بانو شما نمیدونید چی در انتظارتون هست شما خبر ندارین از گذشته ارباب داره باهاتون کی کار هایی میکنه
_لویی
لویی:چشم
سرش رو قطع کرد
+اوفف چغدر زر میزنن ها
_ا/ت
+هومم
_این قاب عکس
+آره یک ربطی ب گذشته داره یعنی اون موقع چه اتفاقی افتاده بود که مادر تو روز بعد فوت کرد
_این کی سرنخ هست باید هرجور شده اون مرد رو گیر بیاریم
+باشه ولی امروز ن بریم خونه این کف ها منو داغون کردن
_همش تقصیر اون مرد هست اون برات این لباس رو آورد اگر میدونستم انغدر خرج نمیکردم
+اوفف وایسا این لباس برام آشناست کجا دیدمش خدا
_خیلی شبیه لباس اون زنس که توی تابلوعه
+آره ولی چرا حالا این لباس
فلش بک ب اون موقع
_ا/ت برات بسته آوردن
+بده ببینم
+لباس
نامه
این لباس رو بپوش واسه امشب
_عجیبه
+اوهوم
فلش بک ب زمان حال*
_واقعا هیچی دیگه ب ذهنم نمیرسه
+خیلی خسته شدیم این تابلو رو میبریم لویی
لویی :چشم بانو
+یک روزی تتوی همه چی رو در میارم (توی ذهنش)
جیمین :ا/تت (بدو بدو داره میاد سمتش)
+چیه
بریم پیش اون مردی که دنبال ا/ت
اون مرد :خانم ا/ت شما از گذشته خبر ندارین اما من سال ها دنبالت میگشتم دختر جون بلخره گیرت میارم و قلبتو میگیرم خانم شیوو خبر نداری توی گذشته کی بودی و حالا کی هستی یک روزی تمام اینارو میفهمی ولی اول باید کم کم بفهمی تا ب فهمی من کی هستم
+چیشده جیمین
جیمین :ا/ت اون مرد
+چیشده
جیمین :اون مرد یکی از دستیار های اون مرد بوده
+چی میگی تو
جیمین :راستش رو میگم
+آهای هنو زنده ای
@با..نو...ف..رار کنین.. اون.. مرد.. خ. لی خطرناکه... شما... خ.. ب.. ر ندارین.. کی.. هس. تین اما اون... مرد... دنبال شماست لطفا فرار کنین...ا.. ما این.. بدونین که... اون.... .( و مرد)
+گندش بزنن اهه
_ا/ت روم باش بیا بریم خونه بعد حرف میزنیم
+آخه چطور آروم باشم
+میخوام باهاتون صحبت کنم من و کوک تنها میریم توی اون عمارت
لویی :ولی
کوک چشمک زد بهش
+فهیمیدین
همه :چشم
کوک در گوش ا/ت :درش بیار و بندازش دور (آروم)
+(پوزخند) چشم ددی
لویی :واقعا جی پی اس بود
لیندا :باورم نمیشه
ا/ت انداخت پایین و لحش کرد جی پی اس رو
+وقتی که ما میریم داخل با شمارش نگهابانا رو میارین داخل و نگهابانای بیرونی رو خفه میکنین تا کسی نفهمه خوب اینجاش رو میپرم ب تهیونگ و نامجون و لیندا
جین تو هم باید دوربین هارو خاموش کنی فهمیدی
جین :چشم
_لویی تو هم با شمشیرت حواست ب ما باشه
لویی:چشم ارباب
+جیمین
جیمین :بله بانو
+با تک تیراندازت حواست باشه ببنی می مارو دید میزنه اگر کس ی و دیدی با نقاب بود زنده برام بیارش
جیمین :چشم
+خوب بریم که بازی کنیم
فلش بک ب زمان حال *
_چغدر زود گول میخوری
@بانو شما نمیدونید چی در انتظارتون هست شما خبر ندارین از گذشته ارباب داره باهاتون کی کار هایی میکنه
_لویی
لویی:چشم
سرش رو قطع کرد
+اوفف چغدر زر میزنن ها
_ا/ت
+هومم
_این قاب عکس
+آره یک ربطی ب گذشته داره یعنی اون موقع چه اتفاقی افتاده بود که مادر تو روز بعد فوت کرد
_این کی سرنخ هست باید هرجور شده اون مرد رو گیر بیاریم
+باشه ولی امروز ن بریم خونه این کف ها منو داغون کردن
_همش تقصیر اون مرد هست اون برات این لباس رو آورد اگر میدونستم انغدر خرج نمیکردم
+اوفف وایسا این لباس برام آشناست کجا دیدمش خدا
_خیلی شبیه لباس اون زنس که توی تابلوعه
+آره ولی چرا حالا این لباس
فلش بک ب اون موقع
_ا/ت برات بسته آوردن
+بده ببینم
+لباس
نامه
این لباس رو بپوش واسه امشب
_عجیبه
+اوهوم
فلش بک ب زمان حال*
_واقعا هیچی دیگه ب ذهنم نمیرسه
+خیلی خسته شدیم این تابلو رو میبریم لویی
لویی :چشم بانو
+یک روزی تتوی همه چی رو در میارم (توی ذهنش)
جیمین :ا/تت (بدو بدو داره میاد سمتش)
+چیه
بریم پیش اون مردی که دنبال ا/ت
اون مرد :خانم ا/ت شما از گذشته خبر ندارین اما من سال ها دنبالت میگشتم دختر جون بلخره گیرت میارم و قلبتو میگیرم خانم شیوو خبر نداری توی گذشته کی بودی و حالا کی هستی یک روزی تمام اینارو میفهمی ولی اول باید کم کم بفهمی تا ب فهمی من کی هستم
+چیشده جیمین
جیمین :ا/ت اون مرد
+چیشده
جیمین :اون مرد یکی از دستیار های اون مرد بوده
+چی میگی تو
جیمین :راستش رو میگم
+آهای هنو زنده ای
@با..نو...ف..رار کنین.. اون.. مرد.. خ. لی خطرناکه... شما... خ.. ب.. ر ندارین.. کی.. هس. تین اما اون... مرد... دنبال شماست لطفا فرار کنین...ا.. ما این.. بدونین که... اون.... .( و مرد)
+گندش بزنن اهه
_ا/ت روم باش بیا بریم خونه بعد حرف میزنیم
+آخه چطور آروم باشم
۵.۷k
۰۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.