فیک«دختر کوچولوی من» part 17
ات: باشه
ات ویو
از دست تهیونگ ناراحت شدم ولی حق میدم بهش چون همش تقصیر من بود واقعا چطور جی یون تونست این کارو باهام بکنه من بهش اعتماد کرده بودم ما زیر سن قانونی بودیم چطور تونست…
ته: بیا شام بخوریم
ات: گرسنم نیست
ته: ات گفتم بیا شام بخوریم
ات: گفتم گرسنم نیست
ته: صداتو نبر بالا…الان میشینی شام میخوریم
ات: لطفا دست از سرم بردار خیلی اعصابم بهم ریختست
ته: چرا اعصابت بهم ریخته من که معذرت خواهی کردم (دستاشو میزاره رو شونای ات)
ات: میشه بزاری برم ؟(با عصبانیت)
ته: چرا باهام با اخم حرف میزنی تقصیر منه که نجاتت دادم چرا طلبکاری
ات: بس کن بخاطر تو نیست
ته: پس بخاطر کیه بخاطر کی؟
ات: مهمه مگه؟
ته: معلومه اگه نبود به خودم زحمت نمیدادم تا اونجا بخاطرت بیام
ات: بیخیال
ته: میگی کیه یا خودم بفهمم؟(با داد)
راوی:
ات عصبانی میشه و یه ظرف رو برمیداره میندازه زمین و میشکنتش و یه تیکه بزرگ از اون رو دستش میگیره و میبره سمت تهیونگ
ات: دست از سرم بردار(با داد)
ته: ات اگه میخوای منو بزنی بزن ولی مراقب باش دستت نبره(الهی بگردم🥲)
ات: (انقدر اون تیکه شیشرو تو دستش فشار میده که دستش میبره)
ته: اتتت(با نگرانی)
ات: (میشینه رو زانو هاش و گریه میکنه)
ته: چیکار کردی ات چیکار کردی با خودت
ات: تهیونگ
ته: خیلی درد داری؟
ات: چرا زندگیه من انقدر بده؟
ته: ات چرت و پرت نگو پاشو همینجوری داره از دستت خون میاد
ات: چطور میتونی به این فکر کنی من میخواستم بهت اسیب برسونم
ته: اگه به من اسیب برسونی مهم نیست ولی به خودت اسیب نزن
ات:(با دست خونیش صورت تهیونگ رو میگیره و اروم میبوستش)
ذهن ته: نمیدونم چرا این کارو کرد دو دقیقه پیش میخواست با شیشه بکشتم الان میبوستم
ته: حالا که اروم شدی پاشو دستت داره خون میاد
ات: باشه(با حالت نیمه هوشیار)
دیدید بهتون گفتم این پارتی قراره پر برکت باشه؟🌝🙏🏻
ات ویو
از دست تهیونگ ناراحت شدم ولی حق میدم بهش چون همش تقصیر من بود واقعا چطور جی یون تونست این کارو باهام بکنه من بهش اعتماد کرده بودم ما زیر سن قانونی بودیم چطور تونست…
ته: بیا شام بخوریم
ات: گرسنم نیست
ته: ات گفتم بیا شام بخوریم
ات: گفتم گرسنم نیست
ته: صداتو نبر بالا…الان میشینی شام میخوریم
ات: لطفا دست از سرم بردار خیلی اعصابم بهم ریختست
ته: چرا اعصابت بهم ریخته من که معذرت خواهی کردم (دستاشو میزاره رو شونای ات)
ات: میشه بزاری برم ؟(با عصبانیت)
ته: چرا باهام با اخم حرف میزنی تقصیر منه که نجاتت دادم چرا طلبکاری
ات: بس کن بخاطر تو نیست
ته: پس بخاطر کیه بخاطر کی؟
ات: مهمه مگه؟
ته: معلومه اگه نبود به خودم زحمت نمیدادم تا اونجا بخاطرت بیام
ات: بیخیال
ته: میگی کیه یا خودم بفهمم؟(با داد)
راوی:
ات عصبانی میشه و یه ظرف رو برمیداره میندازه زمین و میشکنتش و یه تیکه بزرگ از اون رو دستش میگیره و میبره سمت تهیونگ
ات: دست از سرم بردار(با داد)
ته: ات اگه میخوای منو بزنی بزن ولی مراقب باش دستت نبره(الهی بگردم🥲)
ات: (انقدر اون تیکه شیشرو تو دستش فشار میده که دستش میبره)
ته: اتتت(با نگرانی)
ات: (میشینه رو زانو هاش و گریه میکنه)
ته: چیکار کردی ات چیکار کردی با خودت
ات: تهیونگ
ته: خیلی درد داری؟
ات: چرا زندگیه من انقدر بده؟
ته: ات چرت و پرت نگو پاشو همینجوری داره از دستت خون میاد
ات: چطور میتونی به این فکر کنی من میخواستم بهت اسیب برسونم
ته: اگه به من اسیب برسونی مهم نیست ولی به خودت اسیب نزن
ات:(با دست خونیش صورت تهیونگ رو میگیره و اروم میبوستش)
ذهن ته: نمیدونم چرا این کارو کرد دو دقیقه پیش میخواست با شیشه بکشتم الان میبوستم
ته: حالا که اروم شدی پاشو دستت داره خون میاد
ات: باشه(با حالت نیمه هوشیار)
دیدید بهتون گفتم این پارتی قراره پر برکت باشه؟🌝🙏🏻
۲۳.۲k
۰۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.