《 time 》....
《 time 》....
Part : ½
ا.ت:لیا سریعتر بدو
دست لیا رو گرفتم و با سرعت بیشتری به جلو میدویدیم..
جونگکوک:تهیونگ تو از اون ور برو اینطوری نمیتونن فرار کنن
تهیونگ:حله
....
ا.ت ولیا همونطور که نفس نفس میزدن ایستادن
جونگکوک:جایی میرین خانم دکتر
ا.ت همونطور که از ترس سر جاش خشکش زده بود گفت :لیا بدو
لیا :ب..باشه
تهیونگ: لیا بهت گفته بودم هرجایی بری بازم پیدات میکنم..
سر جاشون ایستادن
جونگکوک و تهیونگ از دو طرف محاصرشون کرده بودن که نزدیکشون شدن اون دو نفر هم بیشتر به همدیگه میچسبیدن و دستاشون رو محکم تر میگرفتن
جونگکوک دست ا.ت رو کشید و همینطور تهیونگ دست لیا رو کشید ولی اون دوتا محکم تر دستاشون رو گرفتن
ا.ت:جونگکوک التماست میکنم ولم کنن'با گریه'
جونگکوک :عزیزم بهت گفتم که خطایی ازت سر نزنه ولی بازم اشتباه کردی...
لیا :تهیونگ د..دستمو ول کن دردم گرفت
تهیونگ:نچ نمیشه
جونگکوک و تهیونگ ضربه ای که نسبتا محکم نبود رو به دست دخترا زدن که دست اونا از هم جدا شد
جونگکوک و تهیونگ دخترارو براید استایل بغل کردن و به سمت ماشین بردن
ا.ت:ولم کننن لعنتییی
جونگکوک:نمیخوام چیزی بشنوم
لیا:نکننن به من دست نزنن ولم کن روانییی
تهیونگ:ساکت شو
لیا و ا.ت همزمان:ولم کننننن'جیغ و داد و گریه'
جونگکوک و تهیونگ:گفتم ساکت! 'داد نسبتا بلند'
از صدای اون دوتا خیلی ترسیدن و دیگه هیچی نگفتن
....
دوباره به این عمارت برگشتن و برای با دوم تلاششون برای فرار شکست خورد
تهیونگ و جونگکوک دخترارو مجددا براید استایل بغل کردن و به داخل عمارت بردن و دستور دادن که نگهبان ها بیشتر بشه و در های عمارت رو هم قفل کنن و اجازه ورود و خروج هیچکس رو ندن ..دخترا رو بردن داخل اتاق های شخصی خودشون که هیچکس جرعت رفتن توی اون اتاق هارو نداشت
جونگکوک ا.ت رو روی زمین گذاشت ...تهیونگ لیا رو روی تخت گذاشت
جونگکوک و ا.ت
کوک دستشو زیر چونه ی ا.ت گذاشت و سرشو بالا گرفت ..لب زد :بهت گفته بودم هیچ خطایی نکن چون بدجور تنبیه میشی
ا.ت:ل..لطفا بزار برم
جونگکوک:نترس عزیزم ..نترس ...هنوز هیچ کاری نکردم که
ا.ت:التماست میکنم ...
جونگکوک بیشتر نزدیک ا.ت شد و توی گوشش با صدای بمش ادامه داد: از همینجا دست نخوردگیتو احساس میکنم ..امشب مال خودم میشی
ا.ت:چی میگ...
نزاشت ا.ت حرفشو بزنه و فاصله ی بینشون رو به صفر رسوند..لبا*شو روی لبا*ی ا.ت گذاشت و بو*سه ای رو آغاز کرد
ا.ت نفس کم اورده بود و محکم به قفسه ی سینه ی جونگکوک مشت میزد
که جونگکوک اروم ازش جدا شد ..ا.ت با دستاش سعی میکرد که لبا*شو پاک کنه
جونگکوک:حوله و لباس برات داخل حموم اماده کردن برو دوش بگیر منتظرتم
اسلاید ۲ لباسی که برای ا.ت گذاشتن
Part : ½
ا.ت:لیا سریعتر بدو
دست لیا رو گرفتم و با سرعت بیشتری به جلو میدویدیم..
جونگکوک:تهیونگ تو از اون ور برو اینطوری نمیتونن فرار کنن
تهیونگ:حله
....
ا.ت ولیا همونطور که نفس نفس میزدن ایستادن
جونگکوک:جایی میرین خانم دکتر
ا.ت همونطور که از ترس سر جاش خشکش زده بود گفت :لیا بدو
لیا :ب..باشه
تهیونگ: لیا بهت گفته بودم هرجایی بری بازم پیدات میکنم..
سر جاشون ایستادن
جونگکوک و تهیونگ از دو طرف محاصرشون کرده بودن که نزدیکشون شدن اون دو نفر هم بیشتر به همدیگه میچسبیدن و دستاشون رو محکم تر میگرفتن
جونگکوک دست ا.ت رو کشید و همینطور تهیونگ دست لیا رو کشید ولی اون دوتا محکم تر دستاشون رو گرفتن
ا.ت:جونگکوک التماست میکنم ولم کنن'با گریه'
جونگکوک :عزیزم بهت گفتم که خطایی ازت سر نزنه ولی بازم اشتباه کردی...
لیا :تهیونگ د..دستمو ول کن دردم گرفت
تهیونگ:نچ نمیشه
جونگکوک و تهیونگ ضربه ای که نسبتا محکم نبود رو به دست دخترا زدن که دست اونا از هم جدا شد
جونگکوک و تهیونگ دخترارو براید استایل بغل کردن و به سمت ماشین بردن
ا.ت:ولم کننن لعنتییی
جونگکوک:نمیخوام چیزی بشنوم
لیا:نکننن به من دست نزنن ولم کن روانییی
تهیونگ:ساکت شو
لیا و ا.ت همزمان:ولم کننننن'جیغ و داد و گریه'
جونگکوک و تهیونگ:گفتم ساکت! 'داد نسبتا بلند'
از صدای اون دوتا خیلی ترسیدن و دیگه هیچی نگفتن
....
دوباره به این عمارت برگشتن و برای با دوم تلاششون برای فرار شکست خورد
تهیونگ و جونگکوک دخترارو مجددا براید استایل بغل کردن و به داخل عمارت بردن و دستور دادن که نگهبان ها بیشتر بشه و در های عمارت رو هم قفل کنن و اجازه ورود و خروج هیچکس رو ندن ..دخترا رو بردن داخل اتاق های شخصی خودشون که هیچکس جرعت رفتن توی اون اتاق هارو نداشت
جونگکوک ا.ت رو روی زمین گذاشت ...تهیونگ لیا رو روی تخت گذاشت
جونگکوک و ا.ت
کوک دستشو زیر چونه ی ا.ت گذاشت و سرشو بالا گرفت ..لب زد :بهت گفته بودم هیچ خطایی نکن چون بدجور تنبیه میشی
ا.ت:ل..لطفا بزار برم
جونگکوک:نترس عزیزم ..نترس ...هنوز هیچ کاری نکردم که
ا.ت:التماست میکنم ...
جونگکوک بیشتر نزدیک ا.ت شد و توی گوشش با صدای بمش ادامه داد: از همینجا دست نخوردگیتو احساس میکنم ..امشب مال خودم میشی
ا.ت:چی میگ...
نزاشت ا.ت حرفشو بزنه و فاصله ی بینشون رو به صفر رسوند..لبا*شو روی لبا*ی ا.ت گذاشت و بو*سه ای رو آغاز کرد
ا.ت نفس کم اورده بود و محکم به قفسه ی سینه ی جونگکوک مشت میزد
که جونگکوک اروم ازش جدا شد ..ا.ت با دستاش سعی میکرد که لبا*شو پاک کنه
جونگکوک:حوله و لباس برات داخل حموم اماده کردن برو دوش بگیر منتظرتم
اسلاید ۲ لباسی که برای ا.ت گذاشتن
۱۰.۹k
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.