Betrayal p7
اون... اون... عکس ات بود... تو تبلیغ عطر اما این عطر کجاس؟
یونگی. جیمین ات رو!!
جیمین. اره خودشه اما اینجا کجاس؟
یونگی. بریم بپرسیم... که یهو صداشون زدن
جیمین. بریم ولش کن اون دیگه منو نمیخواد
یونگی. اما...
جیمین. نمیخواد دیگه بریم
رفتن کارای لازمو بکنن مث پاسپورت نشون دادن
پرش زمانی به رسیدن به ترکیه
جیمین. اینحا چرا هواش سرده انقدر
یونگی. نمیدونم درباره هواش تحقیق نکرده بودم
جیمین. نگا همه کاپشن پوشیدن ما هم با یه تیشرت
یونگی. حیح بزار زنگ بزنم به هندسام
زنگ زد
جین. سلام
یونگی. علیک هندسام نمیای دنبال مهمونات؟
جین. کجایین؟
جیمین. گوشیو بده به من
یونگی. بیا
جیمین. الو جین ما الان تو میدان تقسیم هستیم(از خودم در نیاوردما واقعا هس)
جین. عه خونه منم نزدیکه الان میام برین پیش اون مسجدوایستین
قط کرد
یونگی. چیشد؟
جیمین. مسجد گفت مسجد کجاس؟(فرزندم درست روبه روتت)
یونگی. بزن گوگل
جیمین زد
جیمین. ایناهاشش
بریم
رفتن
بعد چند مین جین امد
جین. ااااسلام 🫂
جیمین. دلم برای دست بختت تنگ شده بود
یونگی. منم واسه غر زدنات
جین. غلط کردین برای صورتم چی؟
جیمین یونگی. 🤣
جین. بریم بریم
رفتن خونه جین
ویوات
داشتم تو اتاق کارم به چند تا لباس برای تبلیغ انتخاب میکرد که صدای بورا امد اما نمیتونستم بدونم چی میگه پس بلند شدم رفتم فالگوش وایستادم
حرف های بورا(داشت با عروسک خرسیش بازی میکرد)
چرا بابا مامانو دوست نداره؟ خرسی تو میدونی چرا؟ ... نه باشه ولی من دوس دارم بازم ببینمش بغلش کنم دلم برای غر زدناش تنگ شده چیز زیادی ازش یادم نیست حتی اکه قیافشم ببینم نمیشناسمش
ویو ات
این هنوز بچس اگه اینطوری پیش بره افسرده میشه چطوره برم بهش زنگ بزنم بعد بلاکش کنم بعد حرفشون
رفت داخل اتاق بورا
بورا. مـ مـ مامانی؟
ات. همه حرفاتو شنیدم... دوس داری با بابات حرف بزنی؟
بورا. چی واقعا(ذوق)
ات. اره... من برم گوشیمو بردارم
ات رفت اورد
شماره جیمینو حفظ بودم زنگ زدم
ویو جیمین
داشتیم با بچه ها حرف میزدیم که یهو گوشیم زنگ خورد..
خ
م
ا
ر
ی
ادامه دارد..
حمایت کنید🥺♥
یونگی. جیمین ات رو!!
جیمین. اره خودشه اما اینجا کجاس؟
یونگی. بریم بپرسیم... که یهو صداشون زدن
جیمین. بریم ولش کن اون دیگه منو نمیخواد
یونگی. اما...
جیمین. نمیخواد دیگه بریم
رفتن کارای لازمو بکنن مث پاسپورت نشون دادن
پرش زمانی به رسیدن به ترکیه
جیمین. اینحا چرا هواش سرده انقدر
یونگی. نمیدونم درباره هواش تحقیق نکرده بودم
جیمین. نگا همه کاپشن پوشیدن ما هم با یه تیشرت
یونگی. حیح بزار زنگ بزنم به هندسام
زنگ زد
جین. سلام
یونگی. علیک هندسام نمیای دنبال مهمونات؟
جین. کجایین؟
جیمین. گوشیو بده به من
یونگی. بیا
جیمین. الو جین ما الان تو میدان تقسیم هستیم(از خودم در نیاوردما واقعا هس)
جین. عه خونه منم نزدیکه الان میام برین پیش اون مسجدوایستین
قط کرد
یونگی. چیشد؟
جیمین. مسجد گفت مسجد کجاس؟(فرزندم درست روبه روتت)
یونگی. بزن گوگل
جیمین زد
جیمین. ایناهاشش
بریم
رفتن
بعد چند مین جین امد
جین. ااااسلام 🫂
جیمین. دلم برای دست بختت تنگ شده بود
یونگی. منم واسه غر زدنات
جین. غلط کردین برای صورتم چی؟
جیمین یونگی. 🤣
جین. بریم بریم
رفتن خونه جین
ویوات
داشتم تو اتاق کارم به چند تا لباس برای تبلیغ انتخاب میکرد که صدای بورا امد اما نمیتونستم بدونم چی میگه پس بلند شدم رفتم فالگوش وایستادم
حرف های بورا(داشت با عروسک خرسیش بازی میکرد)
چرا بابا مامانو دوست نداره؟ خرسی تو میدونی چرا؟ ... نه باشه ولی من دوس دارم بازم ببینمش بغلش کنم دلم برای غر زدناش تنگ شده چیز زیادی ازش یادم نیست حتی اکه قیافشم ببینم نمیشناسمش
ویو ات
این هنوز بچس اگه اینطوری پیش بره افسرده میشه چطوره برم بهش زنگ بزنم بعد بلاکش کنم بعد حرفشون
رفت داخل اتاق بورا
بورا. مـ مـ مامانی؟
ات. همه حرفاتو شنیدم... دوس داری با بابات حرف بزنی؟
بورا. چی واقعا(ذوق)
ات. اره... من برم گوشیمو بردارم
ات رفت اورد
شماره جیمینو حفظ بودم زنگ زدم
ویو جیمین
داشتیم با بچه ها حرف میزدیم که یهو گوشیم زنگ خورد..
خ
م
ا
ر
ی
ادامه دارد..
حمایت کنید🥺♥
۱۷.۹k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.