part 14 Dark love
_میبینمت ا.ت (نیشخند+چشمک)
+میبینمت مستر پارک(نیشخند)
بعدش سریع نگاهم. دزدیدمو و رفتم بیرون...
....................
به محض اینکه رفتم بیرون رفتم سمت اتاقم کتم رو برداشتم و از شرکت زدم بیرون
سوار ماشینم شدم و به سمت خونه روندم
کل مدت به این فکر میکردم که ممکنه منو جیمین تنها بشیم اگر هم نسیم خودش موقعیت جور میکنه مث امروز
با یادآوری کار ها و حرف های امروزش پروانه ها تو دلم پرواز کردن و
لبخندی روی لبم نقش بست که سریع به خودم اومدم
معلوم هست دارم چیکار میکنم
من نباید بهش نزدیک بشم نباید وابستش بشم بقیه در موردمون چی فکر میکنن اگه بفهمن
نه نه نباید این اتفاقا بیوفته وقتی رفتم عمارت خدمتکارا درو برام باز کردن و رفتم تو وقتی پامو گزاشتمتو سالن با چهره ای که حدس میزدم قراره باهاش مواجه بشم روبه رو شدم
تهیونگ بود پسرعموم و البته عمو شریک شرکت بابا است وته مثل من توی شرکت بابام اینا مدله
چند وقت بود ندیده بودمش حتی توی شرکت شنیده بودم سرش شلوغه
همین که متوجه حضور من شد سرش رو بالا آورد به سمتم اومد منم پریدم بغلش
علامت تهیونگ(=)
=چطوری جوجه
+یا من جوجه نیستم
بعد از اینکه یکم با ته بحث کردیم ته دیگه رفت خونه چون کاری پیش اومد براش
راستی اصلا براچی اومده بود؟
احتمالا یادش رفته مهم نیست رفتم سمت اتاقم و وسایلم رو جمع کردم ساعت ۱۰شب بود و از اونجایی که قرار بود فردا صبح زود پاشم پس خوابیدم
ساعت چهار صبح با صدای اجوما از خواب پریدم
+چیزی شده
/نه خانم فقط پدرتون گفتن بیدارتون کنم دیرتون نشه
+مثل برق گرفته ها از جام پریدم و به اجوما گفتم که بره
و بعد .......
.........
بعددد😂خب تو خماری بمونید
پارت قبل شرط نداشت اما این داره و تا زمانیکه شرط ها نرسه پارت بی پارت
حدستونو برام کامنت کنید حتما حمایت یادتون نره راستی حالا حالا ها نقشه دارم واستون فک کردین این دوتا به همین راحتی بهم میرسن عمرا اگه من بزارم به همین سادگی پارت بعد حساسه پس شرطاش بیشتره😂😂🫂🙂
شرط
لایک۳۰
کامنت۴۰
+میبینمت مستر پارک(نیشخند)
بعدش سریع نگاهم. دزدیدمو و رفتم بیرون...
....................
به محض اینکه رفتم بیرون رفتم سمت اتاقم کتم رو برداشتم و از شرکت زدم بیرون
سوار ماشینم شدم و به سمت خونه روندم
کل مدت به این فکر میکردم که ممکنه منو جیمین تنها بشیم اگر هم نسیم خودش موقعیت جور میکنه مث امروز
با یادآوری کار ها و حرف های امروزش پروانه ها تو دلم پرواز کردن و
لبخندی روی لبم نقش بست که سریع به خودم اومدم
معلوم هست دارم چیکار میکنم
من نباید بهش نزدیک بشم نباید وابستش بشم بقیه در موردمون چی فکر میکنن اگه بفهمن
نه نه نباید این اتفاقا بیوفته وقتی رفتم عمارت خدمتکارا درو برام باز کردن و رفتم تو وقتی پامو گزاشتمتو سالن با چهره ای که حدس میزدم قراره باهاش مواجه بشم روبه رو شدم
تهیونگ بود پسرعموم و البته عمو شریک شرکت بابا است وته مثل من توی شرکت بابام اینا مدله
چند وقت بود ندیده بودمش حتی توی شرکت شنیده بودم سرش شلوغه
همین که متوجه حضور من شد سرش رو بالا آورد به سمتم اومد منم پریدم بغلش
علامت تهیونگ(=)
=چطوری جوجه
+یا من جوجه نیستم
بعد از اینکه یکم با ته بحث کردیم ته دیگه رفت خونه چون کاری پیش اومد براش
راستی اصلا براچی اومده بود؟
احتمالا یادش رفته مهم نیست رفتم سمت اتاقم و وسایلم رو جمع کردم ساعت ۱۰شب بود و از اونجایی که قرار بود فردا صبح زود پاشم پس خوابیدم
ساعت چهار صبح با صدای اجوما از خواب پریدم
+چیزی شده
/نه خانم فقط پدرتون گفتن بیدارتون کنم دیرتون نشه
+مثل برق گرفته ها از جام پریدم و به اجوما گفتم که بره
و بعد .......
.........
بعددد😂خب تو خماری بمونید
پارت قبل شرط نداشت اما این داره و تا زمانیکه شرط ها نرسه پارت بی پارت
حدستونو برام کامنت کنید حتما حمایت یادتون نره راستی حالا حالا ها نقشه دارم واستون فک کردین این دوتا به همین راحتی بهم میرسن عمرا اگه من بزارم به همین سادگی پارت بعد حساسه پس شرطاش بیشتره😂😂🫂🙂
شرط
لایک۳۰
کامنت۴۰
۱۲.۳k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.