فرشته ای که رفت p28
وی: ات اینطور نیست
ات: منو ببر پیش جیمین
وی: نه
* وی در رو روش قفل کرد*
چند مین بعد
*وی درو باز کرد و برای ات غذا اورد و یادش رفت درو قفل کنه*
ویو ات: باورم نمیشه میگه دوست دارم دوست دارم بعدشم زندانیم میکنه من فرار میکنم این غذای چندشم نمیخورم
همون لحظه فهمیدم درو قفل نکرد پس نگاه ریز کردم یواشکی و دیدم میخواد بره بیرون و میتونستم فرار کنم و اومد طرف اتاق من
وی: من میرم بیرون ات یه ۵ یا۶ ساعتی کارم طول میکشه
تو خونه بمون و دست به هیچی نزن خودم بر میگردم درم قفل نمیکنم اگه چیزیخواستی بردار غذاتم بردار بخور یخ میکنه فهمیدی دیگه اینم کلید اگه کم و زیاد شد ولی میزارمش اون بالا (منظورش از بالا بلند ترین کمده که وی با کلی سختی دستش میرسه ولی ات نمیتونه)
خب من میرم خدافظ ات کاری داشتی بهم زنگ بزن
ات: باشه خدافظ
اینو لایک کن برو بعدی رو بخون
ات: منو ببر پیش جیمین
وی: نه
* وی در رو روش قفل کرد*
چند مین بعد
*وی درو باز کرد و برای ات غذا اورد و یادش رفت درو قفل کنه*
ویو ات: باورم نمیشه میگه دوست دارم دوست دارم بعدشم زندانیم میکنه من فرار میکنم این غذای چندشم نمیخورم
همون لحظه فهمیدم درو قفل نکرد پس نگاه ریز کردم یواشکی و دیدم میخواد بره بیرون و میتونستم فرار کنم و اومد طرف اتاق من
وی: من میرم بیرون ات یه ۵ یا۶ ساعتی کارم طول میکشه
تو خونه بمون و دست به هیچی نزن خودم بر میگردم درم قفل نمیکنم اگه چیزیخواستی بردار غذاتم بردار بخور یخ میکنه فهمیدی دیگه اینم کلید اگه کم و زیاد شد ولی میزارمش اون بالا (منظورش از بالا بلند ترین کمده که وی با کلی سختی دستش میرسه ولی ات نمیتونه)
خب من میرم خدافظ ات کاری داشتی بهم زنگ بزن
ات: باشه خدافظ
اینو لایک کن برو بعدی رو بخون
۳.۲k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.