فیک یونگی(مافیای من) port⁴
یونگی:خب میذاشتیش بعدم میرفتی
یونا: چون چند نفر دم در با اسلحه واستاده بودن
یونگی:به خودت که آسیب نزدی؟!
سونگ جین:ددی چه اهمیتی داره
یونا:راست میگه چه اهمیتی داره
یونگی:اهمیتی نداره همین جوری گفتم
یونا:اینجا دکتر دارید؟
سونگ جین:برای چی میخوای دکتر بیچاره که بخاطر تو تا اینجا بیاد
یونا:نه برای خودم نمی خوام برای تو میخوام
سونگ جین:برای من اما من که چیزیم نیست
یونا:عزیزم هر آدمی باشه بعد ¹ساعت پاره میشه بعد میخوای سالم باشی
سونگ جین:ددی یچیزی بهش بگو
یونگی: ( داره تلاش میکنه از خنده جر نخوره😂)
یونگی:یونا کارت دارم بیا اتاق کارم باهم صحبت کنیم
راوی
سونگ جین پشت سر یونگی راه افتاد یونگی گفت:تنهایی
یونا:بگو
یونگی:یونا بابات تورو برای فروش گذاشته بود
یونا:چ.. چی!؟
یونگی:خاندان پارک تورو برای پسرش میخواست منم مجبور شدم تورو به عنوان برده بگیرم
یونا:برده! حواست هست داری چی میگی
یونگی:پدرت شرط گذاشته بود حالا برده ج*ن*س*ی یا کارمند یکی از این دوتا مجبور شدم به عنوان یه کارمند بگیرمت
یونا:اگه میتونستم خودمو میکشتم ولی تا مامانم آزاد نشه نمیتونم... از الان باید بیام یا از فردا؟
یونگی:اگه میتونی از همین الان بیا
یونا:باشه
یونگی:راستی از الان باید بهم بگی ارباب( مغرور😎)
یونا:ایش دهنتو ببند تا دندوناتو نریختم تو هلقت( خنده )
یونگی:ایگو فردا دانشگاه باید بریم اتاقت طبقه بالاست میدونی که کجاست؟
یونا:آره میدونم
یونگی:پس برو
یونا ویو
با دست به یونگی گفتم ساکت باشه
یونا: یونگی راستی یه چیزی
یونا ویو
یهو درو کشیدم و سونگ جین افتاد رو زمین
سونگ جین:ددی این دختری وحشی رو از اینجا بنداز بیرون
یونا ویو
پامو گذاشتم رو کمرش و رفتم بیرون
یونا:نمیخواد من خودم میرم
گایز تا از مدرسه اومدم براتون پارت گذاشتم لطفا حمایت کنید بیب گرلا🤌🙃💜
یونا: چون چند نفر دم در با اسلحه واستاده بودن
یونگی:به خودت که آسیب نزدی؟!
سونگ جین:ددی چه اهمیتی داره
یونا:راست میگه چه اهمیتی داره
یونگی:اهمیتی نداره همین جوری گفتم
یونا:اینجا دکتر دارید؟
سونگ جین:برای چی میخوای دکتر بیچاره که بخاطر تو تا اینجا بیاد
یونا:نه برای خودم نمی خوام برای تو میخوام
سونگ جین:برای من اما من که چیزیم نیست
یونا:عزیزم هر آدمی باشه بعد ¹ساعت پاره میشه بعد میخوای سالم باشی
سونگ جین:ددی یچیزی بهش بگو
یونگی: ( داره تلاش میکنه از خنده جر نخوره😂)
یونگی:یونا کارت دارم بیا اتاق کارم باهم صحبت کنیم
راوی
سونگ جین پشت سر یونگی راه افتاد یونگی گفت:تنهایی
یونا:بگو
یونگی:یونا بابات تورو برای فروش گذاشته بود
یونا:چ.. چی!؟
یونگی:خاندان پارک تورو برای پسرش میخواست منم مجبور شدم تورو به عنوان برده بگیرم
یونا:برده! حواست هست داری چی میگی
یونگی:پدرت شرط گذاشته بود حالا برده ج*ن*س*ی یا کارمند یکی از این دوتا مجبور شدم به عنوان یه کارمند بگیرمت
یونا:اگه میتونستم خودمو میکشتم ولی تا مامانم آزاد نشه نمیتونم... از الان باید بیام یا از فردا؟
یونگی:اگه میتونی از همین الان بیا
یونا:باشه
یونگی:راستی از الان باید بهم بگی ارباب( مغرور😎)
یونا:ایش دهنتو ببند تا دندوناتو نریختم تو هلقت( خنده )
یونگی:ایگو فردا دانشگاه باید بریم اتاقت طبقه بالاست میدونی که کجاست؟
یونا:آره میدونم
یونگی:پس برو
یونا ویو
با دست به یونگی گفتم ساکت باشه
یونا: یونگی راستی یه چیزی
یونا ویو
یهو درو کشیدم و سونگ جین افتاد رو زمین
سونگ جین:ددی این دختری وحشی رو از اینجا بنداز بیرون
یونا ویو
پامو گذاشتم رو کمرش و رفتم بیرون
یونا:نمیخواد من خودم میرم
گایز تا از مدرسه اومدم براتون پارت گذاشتم لطفا حمایت کنید بیب گرلا🤌🙃💜
۵.۶k
۲۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.