آسمان من و تو پارت ۷
همین اینکه بیدار شدم با تهیونگ مواجه شدم که گیج خواب
پاشدم رفتم حموم و رفتم پایین یک سفره ی خیلی خوشگل چیدم( صبحانه ی ایرانی) که تهیونگ با یک حوله اومد
ات: رفتی حموم؟
ته: اوهوم ات اگه قراره من همیشه با این سفره ها بیدار شم خیلی قراره اضافه وزن کنم
ات: نگران نباش ته اینا بلکه چاقت نمیکنه بلکه برات مفیده
ته: آخ جون پس راحت میخورم
نشستیم سر میز
۴۰ دقیقه بعد
بعد خوردن و جمع کرد
با تهیونگ رفتی تو اتاق تهیونگ لباس خودشو برداشت منم لباس خودمو برداشتم(ست پوشیدن) ته رفت تو اتاق مهمان لباس عوض کرد منم رفتم تو اتاق عوض کردم
هردو هم زمان اومدیم بیرون
خیلی خوشتیپ شده بود
رفتم ساعتشو با کرواتشو واسش بستم و در هین بستن کرواتش نگاه هامون بهم گره خورده بود که من
این گره رو باز کردن
ته: بریم؟!
ات: اوهوم
دستم و حلقه کردم دور بازو شو از پله ها رفتیم پایین و رفتیم سوار ماشین ته شدیم
که ته در و برام باز کرد
((بچه ها ات و ته باهم مثل کاپل رفتار میکنن چون دوربین جاسوسی تو خونه ی ته هست دلتون و خوش نکنین🤣🤲 ))
۳۰ دقیقه بعد
بالاخره رسیدیم
ته پایین رفت و در منم باز کرد همین که پیداه شدیم کلی خبرنگار ریخت دورمون که ته دستم و و گرفت بادیگارد ها مارو بردن داخل و ما رفتیم اتاق خبرنگاری تا ازمون سوال بپرس
۴۰ دقیقه بعد
خیلی کلافه شدم ۴۰ دقیقه فقط داشتم به سوالاتشون جواب می دادیم
ته: حالت خوبه؟!
ات: ته حس نمیکنی خیلی داره سوال میپرسه؟!
ته: اوهوم منم کلافه شدم ولی سه تا سوال مونده
به کلی بدبختی تموم شد اومدیم بیرون
که یهو یک دختر که ماسک زده بود و یکم عجیب بود اومد سمتمون مشخص بود هیتر بود د اگه ماسک زده یعنی یعنی
نه نه
همون موقع یک چاقو دراوورده و میخواست بزنه به ته که پریدم جلوش و دیگه هیچی نفهمیدم
ته ویو:
داشتم با پی دی نیم حرف میزدم که یک دختر دویید طرفپ که ات پرید جلوم و داشت میافتاد که گرفتمش باورم نمیشد چاقو خورده بود به قلبش نه نههههههه
ته: ات ات ات ات چشمات و باز کن اتتتتت
آمبولانس اومد نزاشتن برم همراهشان و من باماشینم گاز میدادم رسیدیم بیمارستان ات و بردن اتاق عمل
که دکترش داشت میرفت اتاق عمل
ته: آقای دکتر حالش خوبه؟!
دکتر: نمیدونم ولی ممکنه چاقو کنار قلبش خورده باشه پس هیچی نمیتونم بگم فقط اینکه امید داشته باشید و
بعد دکتر رفت اتاق عمل و من و گزاشت با کلی سوال و انتظار که پی دی نیم و اعضا اومدن
پاشدم رفتم حموم و رفتم پایین یک سفره ی خیلی خوشگل چیدم( صبحانه ی ایرانی) که تهیونگ با یک حوله اومد
ات: رفتی حموم؟
ته: اوهوم ات اگه قراره من همیشه با این سفره ها بیدار شم خیلی قراره اضافه وزن کنم
ات: نگران نباش ته اینا بلکه چاقت نمیکنه بلکه برات مفیده
ته: آخ جون پس راحت میخورم
نشستیم سر میز
۴۰ دقیقه بعد
بعد خوردن و جمع کرد
با تهیونگ رفتی تو اتاق تهیونگ لباس خودشو برداشت منم لباس خودمو برداشتم(ست پوشیدن) ته رفت تو اتاق مهمان لباس عوض کرد منم رفتم تو اتاق عوض کردم
هردو هم زمان اومدیم بیرون
خیلی خوشتیپ شده بود
رفتم ساعتشو با کرواتشو واسش بستم و در هین بستن کرواتش نگاه هامون بهم گره خورده بود که من
این گره رو باز کردن
ته: بریم؟!
ات: اوهوم
دستم و حلقه کردم دور بازو شو از پله ها رفتیم پایین و رفتیم سوار ماشین ته شدیم
که ته در و برام باز کرد
((بچه ها ات و ته باهم مثل کاپل رفتار میکنن چون دوربین جاسوسی تو خونه ی ته هست دلتون و خوش نکنین🤣🤲 ))
۳۰ دقیقه بعد
بالاخره رسیدیم
ته پایین رفت و در منم باز کرد همین که پیداه شدیم کلی خبرنگار ریخت دورمون که ته دستم و و گرفت بادیگارد ها مارو بردن داخل و ما رفتیم اتاق خبرنگاری تا ازمون سوال بپرس
۴۰ دقیقه بعد
خیلی کلافه شدم ۴۰ دقیقه فقط داشتم به سوالاتشون جواب می دادیم
ته: حالت خوبه؟!
ات: ته حس نمیکنی خیلی داره سوال میپرسه؟!
ته: اوهوم منم کلافه شدم ولی سه تا سوال مونده
به کلی بدبختی تموم شد اومدیم بیرون
که یهو یک دختر که ماسک زده بود و یکم عجیب بود اومد سمتمون مشخص بود هیتر بود د اگه ماسک زده یعنی یعنی
نه نه
همون موقع یک چاقو دراوورده و میخواست بزنه به ته که پریدم جلوش و دیگه هیچی نفهمیدم
ته ویو:
داشتم با پی دی نیم حرف میزدم که یک دختر دویید طرفپ که ات پرید جلوم و داشت میافتاد که گرفتمش باورم نمیشد چاقو خورده بود به قلبش نه نههههههه
ته: ات ات ات ات چشمات و باز کن اتتتتت
آمبولانس اومد نزاشتن برم همراهشان و من باماشینم گاز میدادم رسیدیم بیمارستان ات و بردن اتاق عمل
که دکترش داشت میرفت اتاق عمل
ته: آقای دکتر حالش خوبه؟!
دکتر: نمیدونم ولی ممکنه چاقو کنار قلبش خورده باشه پس هیچی نمیتونم بگم فقط اینکه امید داشته باشید و
بعد دکتر رفت اتاق عمل و من و گزاشت با کلی سوال و انتظار که پی دی نیم و اعضا اومدن
۲۶.۱k
۰۳ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.