چند پارتی از جیمین
وقتی سر تمرین حالش بد شده اوردنش بیمارستان
پارت ۳
جیمین:هه را وضعیتمون رو از این بد تر نکن لطفا برو من دیگه نمیخوامت
جیمین ویو:
در رو باز کردم اومدم تو خونه وقتی در رو بستم نشستم پشت در همش بخاطر این غرور لعنتیه
چرا بهش نگفتم منو ببخش چرا بهش نگفتم بیا باهم دوباره شروع کنیم...
»پایان فلش بک«
هه را ویو:
رفتم توی اتاقم روپوش پزشکیم رو در اوردم و اویزون کردم کیفم رو برداشتم میخواستم برم که دیدم دوتا پرستار دربارهی جیمین صحبت میکنن...
پرستار۱: باورت میشه جیمین عضو بزرگترین بوی بند جهان الان داره توی اتاق عمل جون میده
پرستار۲:جدی میگی؟مگه دکتر پارک جراحی نمیکنه
همین که شنیدم گفت داره جون میده سریع به سمت اتاق عمل رفتم نمیدونم کیفمو کجا انداختم فقط به ندای قلبم گوش میکردم که میگفت برو نجاتش بده....
داشتم میدویدم به سمت اتاق عمل هر شیش تاشون جلوی در اتاق عمل وایساده بودن از بینشون رد شدم و رفتم داخل....
لباس مخصوص پوشیدم کلاهمو گذاشتم و بندشو بستم بعدش دستکشهامو پوشیدم و رفتم داخل دیدم دکتر پارک یه گوشه وایساده و داره به ضربان صفر شدهی جیمین نگاه میکنه،یه لحظه احساس کردم خون توی قلبم جریان نداره..
سریع رفتم جلو شروع کردم به ماساژ قلبی
هه را:زود باش باید برگردی نمیتونی همینطوری بری
هه را: هنوز ازم معذرت خواهی نکردی میخوای کجا بری
یه پرستار اومد جلو که منو بکشه عقب
پرستار:دکتر کیم مریض تموم کردن
هه را:نه هنوز....وقت داریم......نمرده.......زندست(با بغض)
ویو نویسنده:
هه را:پاشو دیگه(یه مشت خیلی محکم میزنن روی قلبش)
بعد سرشو میزاره روی سینش و شروع میکنه به گریه که یه دفعه صدای ضربان قلبش میاد سرشو بلند میکنه دستگاهو نگاه میکنه
هه را:برگشت(با ذوق)
هه را:بیمار رو ببرین بخش ریکاوری همگی خسته نباشید
برمیگرده پشت شو نگاه میکنه که با دکتر پارک حرف بزنه میبینه نیست تا در اتاق عمل باز میشه میبینه تهیونگ یقشو گرفته و بقیه هم دارن سعی میکنن جداش کنن
تهیونگ:مرتیکهی اشغال یعنی چی که متاسفم مرد(با داد)
نامجون:تهیونگ ولش کن
تهیونگ:هیونگ میگه جیمین مرده جیمین خودمون(با داد و بغض)
هه را ویو:
رفتم جداشون کردم و گفتم
هه را:نمرده ولش کن
یه دفعه همشون با تعجب سرشون برگشت سمت من
سوجون:ی...یعنی....چی....من....خودم.....دیدم....ضربان نداشت
تهیونگ:داری دروغ میگی که این ح.ر.و.م.ز.ا.د.ه رو از دستم نجات بدی
هه را:دروغ نمیگم زندست خودم احیای قلبیش کردم
تهیونگ:داری بخاطر کسی که دوسش داری بهمون دروغ میگی،اصلا میدونی جیمین چقدر دوست داشت،چقدر بخاطر اون شب عذاب وجدان گرفت، اون وقت تو داری از این عوضی دفاع میکنی که همین جا چالش نکنم
که یدفعه جیمین رو اوردم بیرون که منتقلش کنن به بخش
شرطا:۵۵ لایک و ۵۵ کامنت
پارت ۳
جیمین:هه را وضعیتمون رو از این بد تر نکن لطفا برو من دیگه نمیخوامت
جیمین ویو:
در رو باز کردم اومدم تو خونه وقتی در رو بستم نشستم پشت در همش بخاطر این غرور لعنتیه
چرا بهش نگفتم منو ببخش چرا بهش نگفتم بیا باهم دوباره شروع کنیم...
»پایان فلش بک«
هه را ویو:
رفتم توی اتاقم روپوش پزشکیم رو در اوردم و اویزون کردم کیفم رو برداشتم میخواستم برم که دیدم دوتا پرستار دربارهی جیمین صحبت میکنن...
پرستار۱: باورت میشه جیمین عضو بزرگترین بوی بند جهان الان داره توی اتاق عمل جون میده
پرستار۲:جدی میگی؟مگه دکتر پارک جراحی نمیکنه
همین که شنیدم گفت داره جون میده سریع به سمت اتاق عمل رفتم نمیدونم کیفمو کجا انداختم فقط به ندای قلبم گوش میکردم که میگفت برو نجاتش بده....
داشتم میدویدم به سمت اتاق عمل هر شیش تاشون جلوی در اتاق عمل وایساده بودن از بینشون رد شدم و رفتم داخل....
لباس مخصوص پوشیدم کلاهمو گذاشتم و بندشو بستم بعدش دستکشهامو پوشیدم و رفتم داخل دیدم دکتر پارک یه گوشه وایساده و داره به ضربان صفر شدهی جیمین نگاه میکنه،یه لحظه احساس کردم خون توی قلبم جریان نداره..
سریع رفتم جلو شروع کردم به ماساژ قلبی
هه را:زود باش باید برگردی نمیتونی همینطوری بری
هه را: هنوز ازم معذرت خواهی نکردی میخوای کجا بری
یه پرستار اومد جلو که منو بکشه عقب
پرستار:دکتر کیم مریض تموم کردن
هه را:نه هنوز....وقت داریم......نمرده.......زندست(با بغض)
ویو نویسنده:
هه را:پاشو دیگه(یه مشت خیلی محکم میزنن روی قلبش)
بعد سرشو میزاره روی سینش و شروع میکنه به گریه که یه دفعه صدای ضربان قلبش میاد سرشو بلند میکنه دستگاهو نگاه میکنه
هه را:برگشت(با ذوق)
هه را:بیمار رو ببرین بخش ریکاوری همگی خسته نباشید
برمیگرده پشت شو نگاه میکنه که با دکتر پارک حرف بزنه میبینه نیست تا در اتاق عمل باز میشه میبینه تهیونگ یقشو گرفته و بقیه هم دارن سعی میکنن جداش کنن
تهیونگ:مرتیکهی اشغال یعنی چی که متاسفم مرد(با داد)
نامجون:تهیونگ ولش کن
تهیونگ:هیونگ میگه جیمین مرده جیمین خودمون(با داد و بغض)
هه را ویو:
رفتم جداشون کردم و گفتم
هه را:نمرده ولش کن
یه دفعه همشون با تعجب سرشون برگشت سمت من
سوجون:ی...یعنی....چی....من....خودم.....دیدم....ضربان نداشت
تهیونگ:داری دروغ میگی که این ح.ر.و.م.ز.ا.د.ه رو از دستم نجات بدی
هه را:دروغ نمیگم زندست خودم احیای قلبیش کردم
تهیونگ:داری بخاطر کسی که دوسش داری بهمون دروغ میگی،اصلا میدونی جیمین چقدر دوست داشت،چقدر بخاطر اون شب عذاب وجدان گرفت، اون وقت تو داری از این عوضی دفاع میکنی که همین جا چالش نکنم
که یدفعه جیمین رو اوردم بیرون که منتقلش کنن به بخش
شرطا:۵۵ لایک و ۵۵ کامنت
۹۲.۹k
۳۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.