با یه شمع توی دستت..میری به طرف دستشویی..
با یه شمع توی دستت..میری به طرف دستشویی..
اروم درو باز میکنی و جلوی اینه قرار میگیری..
هنوزم شک داری که اینکارو بکنی ولی خب..باید امتحانش کنی.
چشماتو میبندی و با صدای لرزون میگی:بلادی مری...
بار دوم با تردید بیشتر:بلادی..مری..
سومین بار...شاید بهتر باشه نگی....از ترس در حال یخ زدنی ولی:بلادی مری..ا
وقتشه چشماتو باز کنی....شاید یه صورت ببینی...شاید یه جادوگر...یا شایدم..خود بلادی مری کنارت ایستاده باشه..
چشمات باز میشن ولی...تنها چیزی که میبینی تکون خوردن شمعه..
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
بیاین روراست باشیم همه یه بار این بازی رو امتحان کردن..افسانه ی بلادی مری..دیگه جهای شده..یه زن که کنارت ظاهر میشه و چشماتو در میاره...حالا بیاین ببینیم بلادی مری کی بوده و چرا این شایعه ها شروع شده
bloody mary (افسانه ی مری خونین)
مری تودور یکی از دختران پادشاه بدنام لویی هشتم بوده..لویی به کشتن همسران خودش وقتی که از اونا خسته میشده شهرت داشته.مری در سال های اخر عمرش شاهد قتل عام عده ی زیادی از مردم بود.و چیزی که وضعیتو بدتر کرد طرد شدنش توسط پدرش بود که باعث شد اون مجبور بشه در خانه ی خواهر خودش به عنوان خدمتکار کار کنه تا یاداوری باشه به اون که یه فرزند نامشروع بوده..اون در سایه ی پدر غیر قابل پیش بینی خودش بزرگ شد .اون قدرتمند ترین مرد انگلستان بود و میتونست هر لحظه زندگیشو نابود کنه.
وقتی در نهایت مری تودور در سن 37سالگی به حکومت رسید بالاخره تونست همون طور زندگی کنه که راه خودش بود..ولی خیلی زود معلوم شد که راه اون سوزوندن و شکنجه ی مردیمیه که حاضر نبودن دین اونو بپذیرن..بعد از این همه ی مردم از اون متنفر شدن و برای اون یه اسم جدید گذاشتن.. بلادی مری یا مری خونین..
و بعد از اون مشکل بچه به وجود اومد...یا چیزی که قرار بود بچه باشه
برای اون خیلی مهم بود که یه بچه داشته باشه تا سلطنتش ادامه داشته باشه...پس میتونین تصور کنین که اون چقدر خوشحال شد وقتی که علایم بارداری مثل اضافه کردن وزن و حالت تهوع در اون ظاهر شدن..اون خبر بارداریشو در سراسر انگلستان پخش کرد
ماه ها گذشت و شکم اون بزرگتر شد.مردم نگران به دنیا اومدن وارث جدید سلطنت بودن و ارزو میکردن که اون یه روح باشه..
نه ماه گذشت و هیچ اتفاقی نیافتاد...بعضیا گفتن که اون واقعا یه پسر به دنیا اورده ولی نه...اون اصلا باردار نبود.پس میشه گفت که فرزندش واقعا یه روح بوده.
بعد از مدتی ورم شکم اون از بین رفت ودیگه علامتی از بارداری نداشت..بعد از اون هم یه بارداری ناموفق دیگه داشت و بعد از دنیا رفت..ب
بعد از مرگش مردم شروع به افسانه سازی در باره ی زندگی اون کردن و بعضی میگفتن اون توی خون دخترای جوان شنا میکنه تا جوان بمونه و یا روح اون در اینه ی اتاقش گیر کرده و همیشه منتظره که بیرون بیاد.
اروم درو باز میکنی و جلوی اینه قرار میگیری..
هنوزم شک داری که اینکارو بکنی ولی خب..باید امتحانش کنی.
چشماتو میبندی و با صدای لرزون میگی:بلادی مری...
بار دوم با تردید بیشتر:بلادی..مری..
سومین بار...شاید بهتر باشه نگی....از ترس در حال یخ زدنی ولی:بلادی مری..ا
وقتشه چشماتو باز کنی....شاید یه صورت ببینی...شاید یه جادوگر...یا شایدم..خود بلادی مری کنارت ایستاده باشه..
چشمات باز میشن ولی...تنها چیزی که میبینی تکون خوردن شمعه..
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
بیاین روراست باشیم همه یه بار این بازی رو امتحان کردن..افسانه ی بلادی مری..دیگه جهای شده..یه زن که کنارت ظاهر میشه و چشماتو در میاره...حالا بیاین ببینیم بلادی مری کی بوده و چرا این شایعه ها شروع شده
bloody mary (افسانه ی مری خونین)
مری تودور یکی از دختران پادشاه بدنام لویی هشتم بوده..لویی به کشتن همسران خودش وقتی که از اونا خسته میشده شهرت داشته.مری در سال های اخر عمرش شاهد قتل عام عده ی زیادی از مردم بود.و چیزی که وضعیتو بدتر کرد طرد شدنش توسط پدرش بود که باعث شد اون مجبور بشه در خانه ی خواهر خودش به عنوان خدمتکار کار کنه تا یاداوری باشه به اون که یه فرزند نامشروع بوده..اون در سایه ی پدر غیر قابل پیش بینی خودش بزرگ شد .اون قدرتمند ترین مرد انگلستان بود و میتونست هر لحظه زندگیشو نابود کنه.
وقتی در نهایت مری تودور در سن 37سالگی به حکومت رسید بالاخره تونست همون طور زندگی کنه که راه خودش بود..ولی خیلی زود معلوم شد که راه اون سوزوندن و شکنجه ی مردیمیه که حاضر نبودن دین اونو بپذیرن..بعد از این همه ی مردم از اون متنفر شدن و برای اون یه اسم جدید گذاشتن.. بلادی مری یا مری خونین..
و بعد از اون مشکل بچه به وجود اومد...یا چیزی که قرار بود بچه باشه
برای اون خیلی مهم بود که یه بچه داشته باشه تا سلطنتش ادامه داشته باشه...پس میتونین تصور کنین که اون چقدر خوشحال شد وقتی که علایم بارداری مثل اضافه کردن وزن و حالت تهوع در اون ظاهر شدن..اون خبر بارداریشو در سراسر انگلستان پخش کرد
ماه ها گذشت و شکم اون بزرگتر شد.مردم نگران به دنیا اومدن وارث جدید سلطنت بودن و ارزو میکردن که اون یه روح باشه..
نه ماه گذشت و هیچ اتفاقی نیافتاد...بعضیا گفتن که اون واقعا یه پسر به دنیا اورده ولی نه...اون اصلا باردار نبود.پس میشه گفت که فرزندش واقعا یه روح بوده.
بعد از مدتی ورم شکم اون از بین رفت ودیگه علامتی از بارداری نداشت..بعد از اون هم یه بارداری ناموفق دیگه داشت و بعد از دنیا رفت..ب
بعد از مرگش مردم شروع به افسانه سازی در باره ی زندگی اون کردن و بعضی میگفتن اون توی خون دخترای جوان شنا میکنه تا جوان بمونه و یا روح اون در اینه ی اتاقش گیر کرده و همیشه منتظره که بیرون بیاد.
۷.۸k
۰۶ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.