*ادامه*
لینو : دوباره بهت فرصت میدم .. که بیای و .. پیشم زندگی کنی .. دوباره یه خانواده باشیم اما .. باید بهم قول بدی که دیگه هیچوقت تنهام نزاری .
با خوشحالی به سمتش دوییدم و بغلش کردم . همینطور که سرم روی شونه هاش بود صدای خندیدنش رو شنیدم
بورام : قول میدم که هیچوقت تنهات نزارم و انقدر به دست و پات بپیچم که از دستم خسته بشی ، خوبه ؟
ازش جدا شدم و به چشمهاش نگاه کردم
دستم رو روی تک تک اجزای صورتش کشیدم . دلم میخواست تمام دلتنگی این چندسال رفع بشه .
-هیچوقت ازت خسته نمیشم . در ضمن .. از آرایش و لباسهای دیشبت خوشم نمیاد .
+بزار دو دقیقه بگذره بعد بهم گیر بده .
-پس باید تنبیهت کنم که یاد بگیری لباسهای زننده نپوشی.
+من آماده ام مستر لی.
و بعد از تکمیل کردن این جمله دستم رو روی ترقوه اش کشیدم . مکان مورد علاقه ی من .. دقیقا همین بود
دستش و دور پاهام مچ کرد و بغلم کرد . به آرومی دکمه های لباسش رو باز میکردم و اون هم به سمت اتاق هدایتم میکرد .
با خوشحالی به سمتش دوییدم و بغلش کردم . همینطور که سرم روی شونه هاش بود صدای خندیدنش رو شنیدم
بورام : قول میدم که هیچوقت تنهات نزارم و انقدر به دست و پات بپیچم که از دستم خسته بشی ، خوبه ؟
ازش جدا شدم و به چشمهاش نگاه کردم
دستم رو روی تک تک اجزای صورتش کشیدم . دلم میخواست تمام دلتنگی این چندسال رفع بشه .
-هیچوقت ازت خسته نمیشم . در ضمن .. از آرایش و لباسهای دیشبت خوشم نمیاد .
+بزار دو دقیقه بگذره بعد بهم گیر بده .
-پس باید تنبیهت کنم که یاد بگیری لباسهای زننده نپوشی.
+من آماده ام مستر لی.
و بعد از تکمیل کردن این جمله دستم رو روی ترقوه اش کشیدم . مکان مورد علاقه ی من .. دقیقا همین بود
دستش و دور پاهام مچ کرد و بغلم کرد . به آرومی دکمه های لباسش رو باز میکردم و اون هم به سمت اتاق هدایتم میکرد .
۳.۴k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.