فرشته نگهبان من...♡
#فرشته_نگهبان_من
#part22
"ویو شوگا"
دنبالش راه افتادم...کاری نمیتونستم بکنم تا ات از بغل اون پسره بیاد بیرون!من همه ی تلاشم و کرده بودم!
کوک:جیهوپ؟
جیهوپ:بله رئیس
کوک:این دختره و ببره توی اتاق من!این کلید و بگیر...درش و قفل کن!
جیهوپ:چشم
ات و بردن توی اتاق همون پسره...گذاشتش روی تخت...رفت بیرون و دراتاق و بست...بعدشم صداس چرخش کلید توی قفل اومدم...!
شوگا:اهههههه لعنتی!...نمیدونم چه اتفاقی داره برات میوفته ات...ولی لطفا بیدار شو...لطفا...لطفا...لطفا...لطفا(داد)
"پاشو محکم کوبید به دیوار"
شوگا:لامصب من از این زندگی که تو داری خسته شدم!اونوقت تو داری ادامه میدی؟هه....خیلی قوی ات...خیلی!با این همه زجر هایی که کشیدی هنوز داری میخندی...یه جوری که حتی خودمم باورم نمیشه تو این همه غم و سختی داری!جالبه...اره خیلی جالبه!!!
نشستم روی تخت و به صورتش خیره شدم...و منتظر موندم تا به هوش بیاد ...که در باز شد و همون پسره وارد اتاق شد
#part22
"ویو شوگا"
دنبالش راه افتادم...کاری نمیتونستم بکنم تا ات از بغل اون پسره بیاد بیرون!من همه ی تلاشم و کرده بودم!
کوک:جیهوپ؟
جیهوپ:بله رئیس
کوک:این دختره و ببره توی اتاق من!این کلید و بگیر...درش و قفل کن!
جیهوپ:چشم
ات و بردن توی اتاق همون پسره...گذاشتش روی تخت...رفت بیرون و دراتاق و بست...بعدشم صداس چرخش کلید توی قفل اومدم...!
شوگا:اهههههه لعنتی!...نمیدونم چه اتفاقی داره برات میوفته ات...ولی لطفا بیدار شو...لطفا...لطفا...لطفا...لطفا(داد)
"پاشو محکم کوبید به دیوار"
شوگا:لامصب من از این زندگی که تو داری خسته شدم!اونوقت تو داری ادامه میدی؟هه....خیلی قوی ات...خیلی!با این همه زجر هایی که کشیدی هنوز داری میخندی...یه جوری که حتی خودمم باورم نمیشه تو این همه غم و سختی داری!جالبه...اره خیلی جالبه!!!
نشستم روی تخت و به صورتش خیره شدم...و منتظر موندم تا به هوش بیاد ...که در باز شد و همون پسره وارد اتاق شد
۸.۲k
۰۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.