P4
Jk: باشه ( رفتم پیش جیمین هم اتاقیش شوگا بود )
JN: کوکی ( رفتم بغلش کردم انگار حالش خوب نبود ) حالت خوبه ؟
Jk: خوبم فقط یکم حالم بده .
JN: برو بخواب خوب میشی
Jk: ( رفتم اتاق روی تخت دراز کشیدم و خوابیدم )
T:( به کارام رسیدم و تقریبا عصر بود اومدم تو اتاق ) هوم … خوبی ؟
( چون جواب بود آرام لباس عوض کردن و رفتم طبقه بالا خوابیدم )
Jk: ( حالم خوب نبود تب داشتم نمی تونستم از جام بلند شم ) ت… ه. یونگ
T: جانم …. کوکی ؟
Jk: حالم …… خوب … نیس
T: ( اومدم پایین ) جونگکوک ( دستمو رو پشونیش گذاشتم ) خیلی داغی ( اونجا دکتر داشت رفتم دکتر آوردم )
D: خیلی تب دارن براشون قرص شربت گذاشتم بعد هر وعده غذا باید بخورن
T: اوکیه ( دکتر رفت ) کوکی … عزیزم بلند شو..
Jk: ( بلند شدم ) ب.. له
JN: کوکی ( رفتم بغلش کردم انگار حالش خوب نبود ) حالت خوبه ؟
Jk: خوبم فقط یکم حالم بده .
JN: برو بخواب خوب میشی
Jk: ( رفتم اتاق روی تخت دراز کشیدم و خوابیدم )
T:( به کارام رسیدم و تقریبا عصر بود اومدم تو اتاق ) هوم … خوبی ؟
( چون جواب بود آرام لباس عوض کردن و رفتم طبقه بالا خوابیدم )
Jk: ( حالم خوب نبود تب داشتم نمی تونستم از جام بلند شم ) ت… ه. یونگ
T: جانم …. کوکی ؟
Jk: حالم …… خوب … نیس
T: ( اومدم پایین ) جونگکوک ( دستمو رو پشونیش گذاشتم ) خیلی داغی ( اونجا دکتر داشت رفتم دکتر آوردم )
D: خیلی تب دارن براشون قرص شربت گذاشتم بعد هر وعده غذا باید بخورن
T: اوکیه ( دکتر رفت ) کوکی … عزیزم بلند شو..
Jk: ( بلند شدم ) ب.. له
۳.۹k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.