عشق کیوت پارت۵
اون منگول پتو رو جوری کشیده بود رو سرش انگار آمریکا میخواست با موشک بهش حمله کنه:/
پتو رو از روی سرش پایین کشیدم و
دستمو گذاشتم روی ماسک
دیگه وقتشه هویتت فاش بشه آقای یخ
ماسک و کشیدم پایین
چیییی باورم نمیشه اون.....
جیمین بود
یکی از عضو گروه معروف بی تی اس
واقعا اینقدر احمق و نامرده
+++جیمین آشغال
جیمین از خواب پرید
جیمین:چی تو ... تو ماسکمو اوردی پایین
و منو دیدی مگه بهت نگفتم مجازات داره
من:چطور میخوای مجازاتم کنی وقتی میدونم کی هستی و چه کار های بدی میکنی و به همه بگم؟؟؟
جیمین سریع دستمو گرفت و تند کشید
من:آیی جیمین پام شکسته ناسلامتی
جیمین:به درک که شکسته مگه من چی بهت گفته بودم؟!
منو هی کشید و برد توی اتاق خودم انداختم روی تخت و گوشی و همه چیزارو
از دم دستم بر داشت
خودشم رفت بیرون و اتاق و قفل کرد
(چند هفته گذشته بود و پام خوب شده بود)
تنها چیزی که بود در حمام بود یه وان پر آب
داشتم میپختم از گرما
نمیدونستم چکار کنم
معلوم نیست تا چند روز من قراره اینجا باشم
اصلا حوصله موصله هم ندارم
چکار کنم......اممم بزار یکم به فیلم و چیزای مافیایی و جنایی که دیدم فکر کنم ببینم اونا چطور خودشونو از مخمصه میکشیدن بیرون
یاد یه فیلمی افتادم
اون دختره هم دقیقا مثل من بود
ولی اون به فکر زنده موندن نبود و رفت خودشو زیر وان خفه کرد-____-
هیی منم چاره دیگه ندارم
آروم آروم با نوک پا راه رفتم
به در حموم رسیدم
وارد شدم
رفتم توی وان ولی چون پر بود از آبش ریخت زمین و صدایی داد
وای نکنه جیمین شنیده باشه
نبابا چرا شنیده باشه
[در آن یکی اتاق]
<از زبان جیمین>
دیگه داشتم میخوابیدم که صدای وان
حموم اومد از طرف جایی بود که نونا بود
نکنه داره کاری میکنه
بهتره سریع برم سر بزنم
بدو بدو رفتم سمت اتاق
در اتاق و با کلید باز کردم
توی اتاق و گشتم نبود پس حتما تو وانه
رفتم وارد حموم شدم
بحله اون خانم خنگ رفته بود زیر آب میخواست خود کشی کنه
من:خود کشی نوبانه تر گیر نیوردی
اما نونا زیر آب بود و نمیشنید
دوتا دستامو بردم زیر آب بیارمش بالا آب
اما لامصب اینقدر سنگین بود خودمم با مخ رفتم توی آب
نونا هم متوجه من شده بود
من که سرمو از آب بیرون آوردم
اونم سرشو بیرون آورد
نمیدونم چرا یه جوری بود
خنده دار بود......کیوت بود......زشت بود
خودمم نفهمیدم اما یه چیزیو فهمیدم اون یه خنده ریز شیطانی کرد
با این کار متوجه شدم باید جنگ جهانی دومو راه بندازیم
نونا هی روی من آب میریخت منم هی روی اون
من:اینقدر خندیدیم که شب فکر کنم شب ادراری کنیم"____"
نوناپوزخندی زد و گفت:برو بابا
من:دیگه بسه زیاد باهات گرم گرفتم بدو بیا بیرون
که باید غذا درست کنیم
نونا:درست کنیم نه درست کنی یا درست کنم البته به احتمال زیاد اولی باشه چون من آشپزی بلد نیستم
من:اصلا پیتزا سفارش میدم راحت شی
نونا:باشه+-+
هر دومون اومدیم بیرون و توی اتاقای جدا لباسامونو عوض کردیم و رفتیم توی هال
من دوباره بی توجه به نونا رفتم و روی مبل لم دادم
نونا هم رفت روی اون یکی مبل
من:نونا چی سفارش بدیم.... پیتزا؟
نونا:نع بستنی
من:مسخره نکن دیگه نمیخوای همون پیتزارو سفارش میدم
نونا:نه مسخره بازی در نمیارم بستنی مخوام:/
من:میخوام نه مخوام......باشه میگم برات بستنی بیارن ....چه طعمی؟؟....مسئله این است-_-
نونا:شوکولاتی
من:چرا مثل بزغاله حرف میزنی خوب مثل آدم بگو
اصلا من یا فکری دارم اول پیتزا سفارش بدیم بیارن بعد که خوردیم میریم بیرون بستنی میخوریم
نونا:نچ نمیشه من با تو بیرون نمیام
من:میای خوبم میای
نونا:نچ نمیام
من:باشه ولی توی خونه تنها بودی جنا حمله کردن نترسی😈
نونا:باشه باشه فقط نرو رو مخم
بلند شدمو رفتم سمت تلفن
شماره پیک موتوری رو گرفتم
من:الو سلام خوبین
رستوران دار:ممنون چه سفارشی داشتین
من:دو تا پیتزا برامون بیارین
رستوران دار:اندازش چقدر باشه
من:بزرگ باشن
رستوران دار:ده دقیقه دیگه به دستتون میرسه
[ده دقیقه بعد}
نونا:جیمین من میرم درو باز میکنم
من:نه نه خودم میرم من به تو اعتماد ندارم
نونا:خیلی........ای
من:به درک
این و گفتم و سریع رفتم درو باز کردم
دوتا پیتزارو گرفتم....پول و
پرداخت کردم و درو بستم و رفتم توی خونه
من:بیا اینم پیتزا
نونا:اممم ممنون
من:خواهش میکنم
رفتیم سر میز نشستیم هر کدوممنون یه پیتزا بردیم و خوردیم
از مال من ۳ تیکه مونده بود و از مال نونا ۵ تیکه
نونا:یکم دیگه بخورم میپوکم بقیش برای تو
من:چی میگی بابا من خودمم دارمم میترکم
نونا:پس حالا اینارو چکار کنیم؟
من:خوب پرتشون میدیم
نونا:اما این کار اسرافه
من:خب باشه میزاریمشون توی یخچال هر کسی خواست بخوره
نونا:باشه من میزارم توی طبقه بالای یخچال
نونا رفت پیتزا رو بزاره اما هرچی میکرد قدش نمیرسید......
پتو رو از روی سرش پایین کشیدم و
دستمو گذاشتم روی ماسک
دیگه وقتشه هویتت فاش بشه آقای یخ
ماسک و کشیدم پایین
چیییی باورم نمیشه اون.....
جیمین بود
یکی از عضو گروه معروف بی تی اس
واقعا اینقدر احمق و نامرده
+++جیمین آشغال
جیمین از خواب پرید
جیمین:چی تو ... تو ماسکمو اوردی پایین
و منو دیدی مگه بهت نگفتم مجازات داره
من:چطور میخوای مجازاتم کنی وقتی میدونم کی هستی و چه کار های بدی میکنی و به همه بگم؟؟؟
جیمین سریع دستمو گرفت و تند کشید
من:آیی جیمین پام شکسته ناسلامتی
جیمین:به درک که شکسته مگه من چی بهت گفته بودم؟!
منو هی کشید و برد توی اتاق خودم انداختم روی تخت و گوشی و همه چیزارو
از دم دستم بر داشت
خودشم رفت بیرون و اتاق و قفل کرد
(چند هفته گذشته بود و پام خوب شده بود)
تنها چیزی که بود در حمام بود یه وان پر آب
داشتم میپختم از گرما
نمیدونستم چکار کنم
معلوم نیست تا چند روز من قراره اینجا باشم
اصلا حوصله موصله هم ندارم
چکار کنم......اممم بزار یکم به فیلم و چیزای مافیایی و جنایی که دیدم فکر کنم ببینم اونا چطور خودشونو از مخمصه میکشیدن بیرون
یاد یه فیلمی افتادم
اون دختره هم دقیقا مثل من بود
ولی اون به فکر زنده موندن نبود و رفت خودشو زیر وان خفه کرد-____-
هیی منم چاره دیگه ندارم
آروم آروم با نوک پا راه رفتم
به در حموم رسیدم
وارد شدم
رفتم توی وان ولی چون پر بود از آبش ریخت زمین و صدایی داد
وای نکنه جیمین شنیده باشه
نبابا چرا شنیده باشه
[در آن یکی اتاق]
<از زبان جیمین>
دیگه داشتم میخوابیدم که صدای وان
حموم اومد از طرف جایی بود که نونا بود
نکنه داره کاری میکنه
بهتره سریع برم سر بزنم
بدو بدو رفتم سمت اتاق
در اتاق و با کلید باز کردم
توی اتاق و گشتم نبود پس حتما تو وانه
رفتم وارد حموم شدم
بحله اون خانم خنگ رفته بود زیر آب میخواست خود کشی کنه
من:خود کشی نوبانه تر گیر نیوردی
اما نونا زیر آب بود و نمیشنید
دوتا دستامو بردم زیر آب بیارمش بالا آب
اما لامصب اینقدر سنگین بود خودمم با مخ رفتم توی آب
نونا هم متوجه من شده بود
من که سرمو از آب بیرون آوردم
اونم سرشو بیرون آورد
نمیدونم چرا یه جوری بود
خنده دار بود......کیوت بود......زشت بود
خودمم نفهمیدم اما یه چیزیو فهمیدم اون یه خنده ریز شیطانی کرد
با این کار متوجه شدم باید جنگ جهانی دومو راه بندازیم
نونا هی روی من آب میریخت منم هی روی اون
من:اینقدر خندیدیم که شب فکر کنم شب ادراری کنیم"____"
نوناپوزخندی زد و گفت:برو بابا
من:دیگه بسه زیاد باهات گرم گرفتم بدو بیا بیرون
که باید غذا درست کنیم
نونا:درست کنیم نه درست کنی یا درست کنم البته به احتمال زیاد اولی باشه چون من آشپزی بلد نیستم
من:اصلا پیتزا سفارش میدم راحت شی
نونا:باشه+-+
هر دومون اومدیم بیرون و توی اتاقای جدا لباسامونو عوض کردیم و رفتیم توی هال
من دوباره بی توجه به نونا رفتم و روی مبل لم دادم
نونا هم رفت روی اون یکی مبل
من:نونا چی سفارش بدیم.... پیتزا؟
نونا:نع بستنی
من:مسخره نکن دیگه نمیخوای همون پیتزارو سفارش میدم
نونا:نه مسخره بازی در نمیارم بستنی مخوام:/
من:میخوام نه مخوام......باشه میگم برات بستنی بیارن ....چه طعمی؟؟....مسئله این است-_-
نونا:شوکولاتی
من:چرا مثل بزغاله حرف میزنی خوب مثل آدم بگو
اصلا من یا فکری دارم اول پیتزا سفارش بدیم بیارن بعد که خوردیم میریم بیرون بستنی میخوریم
نونا:نچ نمیشه من با تو بیرون نمیام
من:میای خوبم میای
نونا:نچ نمیام
من:باشه ولی توی خونه تنها بودی جنا حمله کردن نترسی😈
نونا:باشه باشه فقط نرو رو مخم
بلند شدمو رفتم سمت تلفن
شماره پیک موتوری رو گرفتم
من:الو سلام خوبین
رستوران دار:ممنون چه سفارشی داشتین
من:دو تا پیتزا برامون بیارین
رستوران دار:اندازش چقدر باشه
من:بزرگ باشن
رستوران دار:ده دقیقه دیگه به دستتون میرسه
[ده دقیقه بعد}
نونا:جیمین من میرم درو باز میکنم
من:نه نه خودم میرم من به تو اعتماد ندارم
نونا:خیلی........ای
من:به درک
این و گفتم و سریع رفتم درو باز کردم
دوتا پیتزارو گرفتم....پول و
پرداخت کردم و درو بستم و رفتم توی خونه
من:بیا اینم پیتزا
نونا:اممم ممنون
من:خواهش میکنم
رفتیم سر میز نشستیم هر کدوممنون یه پیتزا بردیم و خوردیم
از مال من ۳ تیکه مونده بود و از مال نونا ۵ تیکه
نونا:یکم دیگه بخورم میپوکم بقیش برای تو
من:چی میگی بابا من خودمم دارمم میترکم
نونا:پس حالا اینارو چکار کنیم؟
من:خوب پرتشون میدیم
نونا:اما این کار اسرافه
من:خب باشه میزاریمشون توی یخچال هر کسی خواست بخوره
نونا:باشه من میزارم توی طبقه بالای یخچال
نونا رفت پیتزا رو بزاره اما هرچی میکرد قدش نمیرسید......
۲۰.۱k
۲۲ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.