ولیعهد بزگ کره
پارت ۵
ویو ا.ت
می بی صدا کرد و پاهاش رو به زمین کوبید...به پشت سرم نگاه کردم....یه مرد جذاب سوار بر اسب...محو قیافش شدم...همونطور که گریه میکردم به صورت بی نقصش خیره شدم....بعد مدتی متوجه شدم دارم چیکار میکنم...خودمو جمع و جور کردم و از روی زمین بلند شدم....لباسم رو که خاکی شده بود تکوندم و به سمت می بی رفتم...می بی هم با تعجب مثل من به اون مرد و اسبش زل زده بود...ترسیده از اینکه ممکنه از افراد پدرم باشه به سمت می بی دویدم و پشتش قایم شدم یکم حرکت کرد و گفت
-نترسید...هیولا نیستم
+ممکنه از افراد پدرم باشی(آروم)
-چیزی گفتید؟
+نه
افسار می بی رو گرفتم و به سمت عمارت دویدم
-هی صبر کن
سریع میدویدم و می بی پا به پام میومد یواشکی از گودی بزرگ و عمیقی که توی دیوار ایجاد شده بودو هموز کسی نفهمیده بود داخل عمارت رفتم و می بی رو توی اسطبل بردم و از راه آشپزخونه رفتم سمت اتاقم. جیمی با دیدنم خشکش زد
^بانوی من کجا بودید؟؟؟؟ میدونید چقدر نگرانتون شدم؟؟
+هیس جیمی بیرون بودم....آروم تر حرف بزن
^بانوی من نباید بی پروا این ور و اون ور برید
+باشه باشه.....اما یه مرد خیلی جذاب رو دیدم
^بانوی من!!!!
+چیه خب جذاب بود
^لباستون رو عوض کنید...کل بدنتون خاکی شده
+باشه کمکم کن برم حموم
^ از این طرف
ادامه دارد
ویو ا.ت
می بی صدا کرد و پاهاش رو به زمین کوبید...به پشت سرم نگاه کردم....یه مرد جذاب سوار بر اسب...محو قیافش شدم...همونطور که گریه میکردم به صورت بی نقصش خیره شدم....بعد مدتی متوجه شدم دارم چیکار میکنم...خودمو جمع و جور کردم و از روی زمین بلند شدم....لباسم رو که خاکی شده بود تکوندم و به سمت می بی رفتم...می بی هم با تعجب مثل من به اون مرد و اسبش زل زده بود...ترسیده از اینکه ممکنه از افراد پدرم باشه به سمت می بی دویدم و پشتش قایم شدم یکم حرکت کرد و گفت
-نترسید...هیولا نیستم
+ممکنه از افراد پدرم باشی(آروم)
-چیزی گفتید؟
+نه
افسار می بی رو گرفتم و به سمت عمارت دویدم
-هی صبر کن
سریع میدویدم و می بی پا به پام میومد یواشکی از گودی بزرگ و عمیقی که توی دیوار ایجاد شده بودو هموز کسی نفهمیده بود داخل عمارت رفتم و می بی رو توی اسطبل بردم و از راه آشپزخونه رفتم سمت اتاقم. جیمی با دیدنم خشکش زد
^بانوی من کجا بودید؟؟؟؟ میدونید چقدر نگرانتون شدم؟؟
+هیس جیمی بیرون بودم....آروم تر حرف بزن
^بانوی من نباید بی پروا این ور و اون ور برید
+باشه باشه.....اما یه مرد خیلی جذاب رو دیدم
^بانوی من!!!!
+چیه خب جذاب بود
^لباستون رو عوض کنید...کل بدنتون خاکی شده
+باشه کمکم کن برم حموم
^ از این طرف
ادامه دارد
۴.۲k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.