لحظه ی دیدار تو چه شیرین است

لحظه ی دیدار تو چه شیرین است
من به آن می بالم
من به اوج حسرتی نگفتنی رسیده ام
وزخیال تو
به دور سرزمین دل ،
من حصار سخت و ناگسستنی کشیده ام
بی تو من تهی زهای هوی زمانه
به حباب ابهام رسیده ام
بی تو جانا که یاد بی بهانه ای
همچو نهالی به زیر قطری یخی
می روم زدست
زرد و خشک بی رویش می مانم.

ج_ صالح پور
دیدگاه ها (۲)

‏آيا گفته بودم که چه شگفت آور هستي و چقدر ناراحتم که از هم ج...

از وقتی رفته ایی بد جور همه چیز ریخته بهم..!شهر خیالم پر از ...

همیشه که اتفاق ها افتادنی نیستندگاهی هم اتفاق گرفتنی ستمرا د...

گم شدهر کهبه دنبال تو گشت#علیرضا_روشن

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط