پارت4
(از زبان کرومی)
نصفه شب از خواب بیدار شدم و ی صدا هایی شنیدم...مثل صدای هقهق بود.
رفتم سمت تخت ملودی و دیدم داره بی صدا گریه میکنه...
✞خواهر جون؟بیداری؟چی شده؟
♡من...من...این عکسو تو اتاق نی سان پیدا کردم.
عکسو میده دستم...این ی عکس خونوادگی قدیمیه...دو سال قبل از آتش سوزی...اون موقع ما فقط ۵ سال داشتیم و نی ۹ سالش بود.هنوزم یادمه ک چقدر سر دسر دعوا میکردیم...ناگهان ی قطره قلمبه اشک رو لپام میوفته.
دستمو مشت میکنم و دندونامو ب هم فشار میدم تا اشکام نریزه...مامان و بابا...مهربون ترین آدمایی بودن ک تا حالا دیدم.
ملودی بغلم میکنه و میگه:خواهر...هر چقدر دلت میخواد گریه کن...من ب کسی نمیگم.
میشینم رو تخت و کلی گریه میکنم...چرا انقدر بد شانسم؟یعنی...
(یهو در باز میشه و دازای میاد تو)
_خواهرای من...دارن گریه میکنن؟
محکم پامو میکوبم زمین
♡نی سان...
_چرا دارین گریه میکنین؟دستتون زخم شده یا چی؟
✞از کجا فهمیدی ما داریم گریه میکنیم؟
عکس خانوادگی رو برمیداره و میگه:صدای هقهقتون کل خونه رو برداشته...شما ک نمیخواین بخاطر ی خاطره قدیمی گریه کنین؟
بعد میاد و روی تخت میشینه و دستمونو میگیره:خواهرای من قوی ترین دخترای جهانن...اونا گریه نمیکنن.
✞♡نی سان...
_من خوشحالم ک هنوز خواهرای کاوایی خودمو دارم.بهترین خواهرای دنیا رو...
بعد آه میکشه و میره بیرون از اتاق.
ملودی دستمو میگیره و میگه:بهترین خواهرای دنیا؟
✞یعنی هنوزم دوستمون داره؟
♡تا ابد باهم؟
✞تا ابد باهم!
بعد همو بغل میکنیم.
نی سان...
ملودی چان...
من چقدر خوشبختم...
____________
پایان
نصفه شب از خواب بیدار شدم و ی صدا هایی شنیدم...مثل صدای هقهق بود.
رفتم سمت تخت ملودی و دیدم داره بی صدا گریه میکنه...
✞خواهر جون؟بیداری؟چی شده؟
♡من...من...این عکسو تو اتاق نی سان پیدا کردم.
عکسو میده دستم...این ی عکس خونوادگی قدیمیه...دو سال قبل از آتش سوزی...اون موقع ما فقط ۵ سال داشتیم و نی ۹ سالش بود.هنوزم یادمه ک چقدر سر دسر دعوا میکردیم...ناگهان ی قطره قلمبه اشک رو لپام میوفته.
دستمو مشت میکنم و دندونامو ب هم فشار میدم تا اشکام نریزه...مامان و بابا...مهربون ترین آدمایی بودن ک تا حالا دیدم.
ملودی بغلم میکنه و میگه:خواهر...هر چقدر دلت میخواد گریه کن...من ب کسی نمیگم.
میشینم رو تخت و کلی گریه میکنم...چرا انقدر بد شانسم؟یعنی...
(یهو در باز میشه و دازای میاد تو)
_خواهرای من...دارن گریه میکنن؟
محکم پامو میکوبم زمین
♡نی سان...
_چرا دارین گریه میکنین؟دستتون زخم شده یا چی؟
✞از کجا فهمیدی ما داریم گریه میکنیم؟
عکس خانوادگی رو برمیداره و میگه:صدای هقهقتون کل خونه رو برداشته...شما ک نمیخواین بخاطر ی خاطره قدیمی گریه کنین؟
بعد میاد و روی تخت میشینه و دستمونو میگیره:خواهرای من قوی ترین دخترای جهانن...اونا گریه نمیکنن.
✞♡نی سان...
_من خوشحالم ک هنوز خواهرای کاوایی خودمو دارم.بهترین خواهرای دنیا رو...
بعد آه میکشه و میره بیرون از اتاق.
ملودی دستمو میگیره و میگه:بهترین خواهرای دنیا؟
✞یعنی هنوزم دوستمون داره؟
♡تا ابد باهم؟
✞تا ابد باهم!
بعد همو بغل میکنیم.
نی سان...
ملودی چان...
من چقدر خوشبختم...
____________
پایان
۳.۸k
۱۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.