پسر عموی مافیایی من
پسر عموی مافیایی من
پارت ۹
بعد مراسم رفتیم رفتیم خونه لباس راحتی پوشیدم و رفتم تو بغل کوک خوابیدم ( فک کردی اسماتش میکنم😂)
فردا صبح از ویو ات
برای کوک صبحانه درست کردم
فردا روز عروسمون بود خیلی ذوق داشتم
از ویو بچمون کوک
بیدار شدم دیدم ات نیست در اتاق رو باز بود بوی غذا میمومد رفتم داخل آشپزخانه دیدم ات داره آشپزی میکنه
رفتم از پشت بغلش کردم
ات : دیدم دوتا دست دور کمرم حلقه شده و دیدم کوکه گفتم ظهرت بخیر بانیم
کوک: صبح تویم بخیر عشقم
میز صبحانه رو چیدم و صبحانه خوردیم و آماده شدیم بریم خرید
ساعت ۸ از زبان ات
لباس عروس و کت و شلوار و وسایل عروسی خریدیم نوبت آتلیه شد هم گرفتیم و رفتیم خونه شام درست کردم و باهم خوردیم
ساعت 10 شب بود
و رفتیم تو اتاق دراز کشیدیم و کوک منو قلقلک میداد بعد گفتم بسههه
گفت باشه بار آخرت باشه بهم بگی کوچولو گفتم باشششش
گفت آفرین حالا یع بوس تقدیم نمیکنی گفتم عاره میدم
گفت بیا رفتم جلو بوسیدمش بغلم کرد گفت بخوابیم گفت باش خوابیدم
پارت ۹
بعد مراسم رفتیم رفتیم خونه لباس راحتی پوشیدم و رفتم تو بغل کوک خوابیدم ( فک کردی اسماتش میکنم😂)
فردا صبح از ویو ات
برای کوک صبحانه درست کردم
فردا روز عروسمون بود خیلی ذوق داشتم
از ویو بچمون کوک
بیدار شدم دیدم ات نیست در اتاق رو باز بود بوی غذا میمومد رفتم داخل آشپزخانه دیدم ات داره آشپزی میکنه
رفتم از پشت بغلش کردم
ات : دیدم دوتا دست دور کمرم حلقه شده و دیدم کوکه گفتم ظهرت بخیر بانیم
کوک: صبح تویم بخیر عشقم
میز صبحانه رو چیدم و صبحانه خوردیم و آماده شدیم بریم خرید
ساعت ۸ از زبان ات
لباس عروس و کت و شلوار و وسایل عروسی خریدیم نوبت آتلیه شد هم گرفتیم و رفتیم خونه شام درست کردم و باهم خوردیم
ساعت 10 شب بود
و رفتیم تو اتاق دراز کشیدیم و کوک منو قلقلک میداد بعد گفتم بسههه
گفت باشه بار آخرت باشه بهم بگی کوچولو گفتم باشششش
گفت آفرین حالا یع بوس تقدیم نمیکنی گفتم عاره میدم
گفت بیا رفتم جلو بوسیدمش بغلم کرد گفت بخوابیم گفت باش خوابیدم
۱۲۳.۸k
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.