part 16
part 16
ا.ت ویو یه فیلم گذاشتیم دیدیم که یهو فیلم صحنه دار شد بورا که داشت با اشتیاق نگاه میکرد که یکی زدم پس کلش
ا.ت:دختره گاو خجالت نمیکشی؟
بورا:خودت این فیلمو گذاشتی پس باید تا آخرش بدون هیچ پلک زدنی نگاه کنیم
ا.ت:از دست تو
بورا:راستی برای فردا چی کار میخوایی بپوشی؟
ا.ت:هییی نمیدونم وایسا نکنه اون پسره هم قراره بیاد؟
بورا:کدوم پسره؟
ا.ت:همون جیمین خنگه
بورا:خب من از کجا بدونم نکنه اونم مافیاست؟
ا.ت:باباش مافیاست
بورا:بیا کل کره زمین شدن مافیا ما این وسط گیر کردیم
ا.ت:شانس نداری که
بورا:اگه نداشتم پیش تو نبودم
ا.ت:راست میگیا
بورا:خب دیگه زر نزن میخوام بقیه فیلم رو نگاه کنم
ا.ت:باشه مادمازل
بورا:پرو
ا.ت:خودت زر نزن نگاه کن
بورا:باشه
فیلم رو گذاشتم نگاه کردیم که تموم شد ساعت یک شب بود
ا.ت:زودی بگیر بخواب صبح بیدار نمیشی
بورا:به خودت اینارو بگو
ا.ت:باشه ولی اول میخوام برم توی حیاط میایی؟
بورا:نه میخوام بگیرم بگپم
ا.ت:باشه نیا خودم میرم
و از اتاق خارج شدم کل عمارت تاریک و ساکت بود فقط نور کوچیک آشپزخونه دیده میشد آروم رفتم سمت دره عمارت بازش کردم رفتم توی حیاط روی تابی که به درخت آویزون رو نشستم حس خیلی خوبی داشتم تا اینکه یه صدایی نظرمو جلب کرد صدای راه رفتن یکی روی برگ هایی که روی زمین ریخته شده بود اومد انگار از پشت عمارت میومد آروم آروم رفتم ببینم چه خبره که دیدم یه گربه داره روی برگ ها راه میره بیخیال شدم داشتم میرفتم که دوباره همون صدارو شنیدم این دفعه پشت یکی از درخت ها قایم شدم که یه نفر از پشت درخت در اومد یه ماسک سیاه جلوی صورتش بود داشت یه کاری میکر آروم قدم برداشتم سمتش و توی یه حرکت دستشو گرفتم که با هم درگیر شدیم من میزدم اون میخورد اون میزد من میخوردم که آخرش اون منو محکم چسبون به دیوار
ا.ت:یااا زود بگو ببینم کی هستی تا نگهبانا رو خبر نکردم
ناشناس:......
ادامه دارد.....
شرط
لایک بالای 6
کامنت بالای 8
منتظرم😎 ❤
ا.ت ویو یه فیلم گذاشتیم دیدیم که یهو فیلم صحنه دار شد بورا که داشت با اشتیاق نگاه میکرد که یکی زدم پس کلش
ا.ت:دختره گاو خجالت نمیکشی؟
بورا:خودت این فیلمو گذاشتی پس باید تا آخرش بدون هیچ پلک زدنی نگاه کنیم
ا.ت:از دست تو
بورا:راستی برای فردا چی کار میخوایی بپوشی؟
ا.ت:هییی نمیدونم وایسا نکنه اون پسره هم قراره بیاد؟
بورا:کدوم پسره؟
ا.ت:همون جیمین خنگه
بورا:خب من از کجا بدونم نکنه اونم مافیاست؟
ا.ت:باباش مافیاست
بورا:بیا کل کره زمین شدن مافیا ما این وسط گیر کردیم
ا.ت:شانس نداری که
بورا:اگه نداشتم پیش تو نبودم
ا.ت:راست میگیا
بورا:خب دیگه زر نزن میخوام بقیه فیلم رو نگاه کنم
ا.ت:باشه مادمازل
بورا:پرو
ا.ت:خودت زر نزن نگاه کن
بورا:باشه
فیلم رو گذاشتم نگاه کردیم که تموم شد ساعت یک شب بود
ا.ت:زودی بگیر بخواب صبح بیدار نمیشی
بورا:به خودت اینارو بگو
ا.ت:باشه ولی اول میخوام برم توی حیاط میایی؟
بورا:نه میخوام بگیرم بگپم
ا.ت:باشه نیا خودم میرم
و از اتاق خارج شدم کل عمارت تاریک و ساکت بود فقط نور کوچیک آشپزخونه دیده میشد آروم رفتم سمت دره عمارت بازش کردم رفتم توی حیاط روی تابی که به درخت آویزون رو نشستم حس خیلی خوبی داشتم تا اینکه یه صدایی نظرمو جلب کرد صدای راه رفتن یکی روی برگ هایی که روی زمین ریخته شده بود اومد انگار از پشت عمارت میومد آروم آروم رفتم ببینم چه خبره که دیدم یه گربه داره روی برگ ها راه میره بیخیال شدم داشتم میرفتم که دوباره همون صدارو شنیدم این دفعه پشت یکی از درخت ها قایم شدم که یه نفر از پشت درخت در اومد یه ماسک سیاه جلوی صورتش بود داشت یه کاری میکر آروم قدم برداشتم سمتش و توی یه حرکت دستشو گرفتم که با هم درگیر شدیم من میزدم اون میخورد اون میزد من میخوردم که آخرش اون منو محکم چسبون به دیوار
ا.ت:یااا زود بگو ببینم کی هستی تا نگهبانا رو خبر نکردم
ناشناس:......
ادامه دارد.....
شرط
لایک بالای 6
کامنت بالای 8
منتظرم😎 ❤
۶.۴k
۲۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.