غیرتی من
غیرتی من
پارت27
همین طور که داشتم با خودم حرف میزدم که شی یان اومد
شی یان:سلام
کوی:س..سلام
شی یان:اتفاقی افتاده نگرانی؟
کوی:نه
شی یان:چیزی درست کردی بوی خوبی میاد؟
کوی:اره برای اولین بار نودل سرد درست کردم نمیدونم خوب شده یا نه
شی یان:اگرم خوب نشده بود مشکلی نیست
شی یان رفت بالا تا لباساشو عوض کنه منم ریختم توی کاسه و اوردم گذاشتم روی میز که شی یان اومد
شی یان:کوی عینکمو ندیدی؟
کوی:نه
شی یان:نمیدونم کجا گذاشتمش
کوی:بدون عینک نمیتونی ببینی؟
شی یان:چرا ولی راحت نیستم
روی جا کفشی رو نگاه کردن اونجا بود بدو بدو رفتم ورداشتمش دادم به شی یان
شی یان:مرسی
اومد نشست سر میز منم کزمچی با مخلفات اوردم نشستیم شی یان اول خورد
کوی:چطوره؟ بد شده؟ اره میدونستم بد میشه
شی یان:خیلی خوب شده
کوی:واقعا؟
شی یان:اوهوم
خودمم خوردم خوشمزه شده بود
غذام تموم شد رفتم نشستن جلوی تلویزیون
کوی:میای فیلم ببینم؟
شی یان:اره
شی یان اومد نشست ناخواسته سرمو گذاشتم رو شونش یه فیلم ترسناک امریکایی زد باهمدیگه نگاه میکردین یهویحی یه عنکبوت اومد روی صفحه بلند جیغ زدم پریدم تو بغل شی یان
شی یان:(خنده)میترسی؟
کوی:اره
محکم تر شی یان رو بغل کردم تلویزیون رو خاموش کرد بغلم کرد بر منو طبقه بالا گذاشت من تو تخت خودشم تیشرتشو دراوردم بغلم کرد از پشت
(3 ساعت بعد)
از خواب بیدارشدم حالم خیلی بد بود نفسم نمیومد بالا یه حس بدی داشتم اروم رفتم از رو تخت پایین در اتاقو باز کردم از پله رفتم پایین حی کردم کسی رو مبل نشسته برقو زدم دیدم کسی نیست احتمالا اثر فیلم ترسناکه رفتم از توی یخچال اب ورداشتم خوردم برگشتم که برم بالا یه مرد جلون وایساده بود تا خواستم جیغ بزنم یه دستمال گذاشت جلو دهنم و چشمام سیاهی رفت....
پارت27
همین طور که داشتم با خودم حرف میزدم که شی یان اومد
شی یان:سلام
کوی:س..سلام
شی یان:اتفاقی افتاده نگرانی؟
کوی:نه
شی یان:چیزی درست کردی بوی خوبی میاد؟
کوی:اره برای اولین بار نودل سرد درست کردم نمیدونم خوب شده یا نه
شی یان:اگرم خوب نشده بود مشکلی نیست
شی یان رفت بالا تا لباساشو عوض کنه منم ریختم توی کاسه و اوردم گذاشتم روی میز که شی یان اومد
شی یان:کوی عینکمو ندیدی؟
کوی:نه
شی یان:نمیدونم کجا گذاشتمش
کوی:بدون عینک نمیتونی ببینی؟
شی یان:چرا ولی راحت نیستم
روی جا کفشی رو نگاه کردن اونجا بود بدو بدو رفتم ورداشتمش دادم به شی یان
شی یان:مرسی
اومد نشست سر میز منم کزمچی با مخلفات اوردم نشستیم شی یان اول خورد
کوی:چطوره؟ بد شده؟ اره میدونستم بد میشه
شی یان:خیلی خوب شده
کوی:واقعا؟
شی یان:اوهوم
خودمم خوردم خوشمزه شده بود
غذام تموم شد رفتم نشستن جلوی تلویزیون
کوی:میای فیلم ببینم؟
شی یان:اره
شی یان اومد نشست ناخواسته سرمو گذاشتم رو شونش یه فیلم ترسناک امریکایی زد باهمدیگه نگاه میکردین یهویحی یه عنکبوت اومد روی صفحه بلند جیغ زدم پریدم تو بغل شی یان
شی یان:(خنده)میترسی؟
کوی:اره
محکم تر شی یان رو بغل کردم تلویزیون رو خاموش کرد بغلم کرد بر منو طبقه بالا گذاشت من تو تخت خودشم تیشرتشو دراوردم بغلم کرد از پشت
(3 ساعت بعد)
از خواب بیدارشدم حالم خیلی بد بود نفسم نمیومد بالا یه حس بدی داشتم اروم رفتم از رو تخت پایین در اتاقو باز کردم از پله رفتم پایین حی کردم کسی رو مبل نشسته برقو زدم دیدم کسی نیست احتمالا اثر فیلم ترسناکه رفتم از توی یخچال اب ورداشتم خوردم برگشتم که برم بالا یه مرد جلون وایساده بود تا خواستم جیغ بزنم یه دستمال گذاشت جلو دهنم و چشمام سیاهی رفت....
۵.۳k
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.